کلمه جو
صفحه اصلی

hospitalise

انگلیسی به انگلیسی

• place in a hospital, admit into a hospital (also hospitalize)

جملات نمونه

1. He broke a leg and was hospitalised for a month.
[ترجمه ترگمان]او یک پایش را شکست و یک ماه در بیمارستان بستری شد
[ترجمه گوگل]او یک پا را شکست و برای یک ماه بستری شد

2. In particular, morbidity for those hospitalised with measles is clearly reduced.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، میزان ابتلا به سرخک که در بیمارستان بستری شده اند به وضوح کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]به طور خاص، میزان مرگ و میر بیماران بستری در سرخک به طور واضح کاهش می یابد

3. The two major causes of death in children hospitalised with measles and in the community settings were respiratory and diarrhoeal disease.
[ترجمه ترگمان]دو دلیل اصلی مرگ در کودکان مبتلا به سرخک و در محیط های اجتماعی، بیماری تنفسی و diarrhoeal بودند
[ترجمه گوگل]دو علت اصلی مرگ و میر در کودکان بستری در سرخک و در محیط های محلی بیماری های تنفسی و اسهالی بود

4. He was hospitalised and needed 28 stitches to a leg wound.
[ترجمه ترگمان]او در بیمارستان بستری شد و به ۲۸ بخیه برای جراحت پا نیاز داشت
[ترجمه گوگل]او در بیمارستان بستری شد و به 28 زخم پای پیوند نیاز داشت

5. I was hospitalised for angina and my care was excellent.
[ترجمه ترگمان]من گلودرد در بیمارستان بستری بودم و مراقبت های من عالی بود
[ترجمه گوگل]من برای آنژیوگرافی بستری شدم و مراقبت از من عالی بود

6. An apparently dangerous criminal may be hospitalised with a restriction stipulating that only the Home secretary can authorise his release.
[ترجمه ترگمان]یک مجرم ظاهرا خطرناک ممکن است در بیمارستان بستری شود و تصریح می کند که تنها دبیر خانه می تواند اجازه آزادی وی را بدهد
[ترجمه گوگل]یک متهم ظاهرا خطرناک ممکن است با محدودیتی تنظیم کند که تنها وزیر خانه میتواند آزادی او را مجاز کند

7. Three who were hospitalised could not speak intelligibly, had a fixed stare, and were constantly drooling.
[ترجمه ترگمان]سه تن از آنان که در بیمارستان بستری شده بودند، به طور ثابت نگاه ثابتی داشتند و به طور مداوم آب دهانشان سرازیر شده بود
[ترجمه گوگل]سه نفر که در بیمارستان بستری نشدند، نمی توانستند به راحتی صحبت کنند، ناخوشایند را ثابت کرده بودند و دائما دراز کشیدند

8. The other major target group is those hospitalised with infectious illnesses.
[ترجمه ترگمان]دیگر گروه هدف اصلی، افرادی است که با بیماری های عفونی در بیمارستان بستری شده اند
[ترجمه گوگل]گروه هدف اصلی دیگر کسانی هستند که به بیماری های عفونی بستری شده اند

9. Those who had little locomotor activity are hospitalised more often, have surgery more often and die sooner.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که فعالیت کمی داشته اند، اغلب در بیمارستان بستری شده اند و اغلب زودتر عمل می کنند و زودتر می میرند
[ترجمه گوگل]کسانی که فعالیت حرکتی کمتری دارند، بیشتر در بیمارستان بستری می شوند، اغلب جراحی می کنند و زودتر می میرند

10. Pilot Stephen Grey was unhurt apart from a minor neck injury which hospitalised him for a short period.
[ترجمه ترگمان]خلبان \"استفان گری\" آسیبی ندیده بود، زخمی که او را برای مدت کوتاهی در بیمارستان بستری کرد
[ترجمه گوگل]خلبان Stephen Gray به جز یک آسیب گردن جزئی که او را برای یک دوره کوتاه مدت بستری کرد، خلع کرد

11. It may be decorating a flat for a housebound person, to taking care of the cat of an elderly hospitalised lady.
[ترجمه ترگمان]آن ممکن است برای یک فرد housebound برای مراقبت از گربه یک بانوی مسن در بیمارستان، تزئین شود
[ترجمه گوگل]ممکن است یک آپارتمان برای یک فرد خانه دار تزئین شود، برای مراقبت از گربه خانم بستری سالخورده

12. This is particularly ironic given that at least three people were hospitalised after taking Ketamine at the same venue.
[ترجمه ترگمان]این نکته جالب توجه است که حداقل سه نفر بعد از اینکه \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" در بیمارستان بستری شدند \"
[ترجمه گوگل]این امر به ویژه جنجالی است که حداقل سه نفر پس از مصرف کتامین در همان محل در بیمارستان بستری شدند

13. Between 1986-9 they estimate a 33 percent rise in the number of over-75s hospitalised for short-stay treatment alone.
[ترجمه ترگمان]آن ها بین سال های ۱۹۸۶ تا نهم، ۳۳ درصد افزایش در تعداد بیش از ۷۵ درصد برای درمان کوتاه مدت را برآورد می کنند
[ترجمه گوگل]بین سال های 1986 تا 2009 آنها 33 درصد افزایش در تعداد بیش از 75 ساله بستری شده برای درمان کوتاه مدت به تنهایی

14. She has never had a period; at eleven she was diagnosed as anorexic and hospitalised for ten weeks.
[ترجمه ترگمان]او تا به حال یک دوره نداشته است؛ در ساعت یازده به عنوان anorexic تشخیص داده شد و به مدت ده هفته در بیمارستان بستری شد
[ترجمه گوگل]او هرگز یک دوره نداشته است؛ در یازده سالگی او به عنوان آنوریسم تشخیص داده شد و به مدت ده هفته بستری شد

پیشنهاد کاربران

بستری کردن

بستری شدن


کلمات دیگر: