عدم تداوم، اختلال، ایستایی، انقطاع، وقفه، قطع، دست کشی
discontinuance
عدم تداوم، اختلال، ایستایی، انقطاع، وقفه، قطع، دست کشی
انگلیسی به فارسی
ناپایداری، اختلال، ایستایی، گسستگی، وقفه، قطع، دستکشی
(حقوق) قطع اقدام قانونی پیش از محاکمه (به دستور دادگاه یا به میل شاکی)
انگلیسی به انگلیسی
• pause, interruption, cessation
مترادف و متضاد
Antonyms: continuation, restarting, retry
stop, suspension of activity
Synonyms: adjournment, alternation, cease, cessation, close, closing, desistance, desuetude, discontinuation, disjunction, disruption, ending, finish, intermission, interruption, separation, stopping, termination
جملات نمونه
the discontinuance of bus service between the two towns
قطع خدمات اتوبوسرانی میان آن دو شهر
1. the discontinuance of bus service between the two towns
قطع خدمات اتوبوسرانی میان آن دو شهر
2. I left the office on account of the discontinuance of the bus - iness.
[ترجمه ترگمان]من دفتر رو به خاطر \"discontinuance the\" ترک کردم
[ترجمه گوگل]من دفتر را به دلیل قطع شدن اتوبوس ترک کردم
[ترجمه گوگل]من دفتر را به دلیل قطع شدن اتوبوس ترک کردم
3. There wouldn't be any hassle about any discontinuance of services.
[ترجمه ترگمان]هیچ مشکلی در مورد انواع خدمات وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی در مورد قطع خدمات وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی در مورد قطع خدمات وجود نخواهد داشت
4. To terminate ( an action ) by discontinuance.
[ترجمه ترگمان]پایان دادن (اقدام)توسط discontinuance
[ترجمه گوگل]برای پایان دادن به (اقدام) با قطع کردن
[ترجمه گوگل]برای پایان دادن به (اقدام) با قطع کردن
5. I left the office on acount of the discontinuance of the business.
[ترجمه ترگمان]من دفتر کار و اداره امور تجارت را ترک گفتم
[ترجمه گوگل]من دفتر را به علت قطع فعالیت کسب و کار ترک کردم
[ترجمه گوگل]من دفتر را به علت قطع فعالیت کسب و کار ترک کردم
6. On account of the discontinuance of business at the company, I left the office.
[ترجمه ترگمان]به خاطر فقدان کسب وکار در شرکت، دفتر را ترک کردم
[ترجمه گوگل]به دلیل از بین بردن کسب و کار در شرکت، من دفتر را ترک کردم
[ترجمه گوگل]به دلیل از بین بردن کسب و کار در شرکت، من دفتر را ترک کردم
7. I left the office on account of the discontinuance of the Business.
[ترجمه ترگمان]من دفتر را به حساب the کسب وکار ترک کردم
[ترجمه گوگل]من دفتر را از حساب انحلال شرکت خارج کردم
[ترجمه گوگل]من دفتر را از حساب انحلال شرکت خارج کردم
8. No administration had directed the Interstate Commerce Commission to order discontinuance of this practice in conformity with the court decisions.
[ترجمه ترگمان]هیچ دولت به کمیسیون بازرگانی میان ایالتی دستور نداده بود تا مقررات این روش را مطابق با تصمیمات دادگاه به تعویق بیاندازد
[ترجمه گوگل]هیچ یک از ادارات کمیسیون بازرگانی بین ایالتی دستور نداد تا این عمل را با توجه به تصمیمات دادگاه لغو کند
[ترجمه گوگل]هیچ یک از ادارات کمیسیون بازرگانی بین ایالتی دستور نداد تا این عمل را با توجه به تصمیمات دادگاه لغو کند
9. You agree that SYM Stationary shall not be liable to you or to any third party for any modification, suspension or discontinuance of the Services.
[ترجمه ترگمان]شما موافق هستید که sym ساکن در قبال شما یا هر شخص ثالث برای هر گونه اصلاح، تعلیق یا discontinuance خدمات متعهد نخواهد بود
[ترجمه گوگل]شما موافقت می کنید که SYM Stationary برای هر گونه اصلاح، تعلیق یا قطع خدمات به شما و یا هر شخص ثالث مسئول نیست
[ترجمه گوگل]شما موافقت می کنید که SYM Stationary برای هر گونه اصلاح، تعلیق یا قطع خدمات به شما و یا هر شخص ثالث مسئول نیست
10. The limitation period for arbitration shall be calculated anew from the time of discontinuance.
[ترجمه ترگمان]دوره محدود داوری باید مجددا از زمان of محاسبه شود
[ترجمه گوگل]دوره محدود برای داوری باید از زمان انحلال دوباره محاسبه شود
[ترجمه گوگل]دوره محدود برای داوری باید از زمان انحلال دوباره محاسبه شود
11. The reasons above on ideological theory reflected certain subjectivity of the discontinuance of the New Democracy.
[ترجمه ترگمان]دلایلی که بالاتر از نظریه ایدئولوژیکی بود، ذهنیت خاصی از the دموکراسی جدید را نشان می داد
[ترجمه گوگل]دلائل بالا بر تئوری ایدئولوژیک، ذهنیت خاصی از انقراض دموکراسی نو را منعکس می کند
[ترجمه گوگل]دلائل بالا بر تئوری ایدئولوژیک، ذهنیت خاصی از انقراض دموکراسی نو را منعکس می کند
12. The limitation period shall be counted anew from the time of discontinuance.
[ترجمه ترگمان]دوره محدودیت باید مجددا از زمان of شمرده شود
[ترجمه گوگل]دوره محدودیت باید از زمان انحلال شمارش شود
[ترجمه گوگل]دوره محدودیت باید از زمان انحلال شمارش شود
13. Why, then, has the Communist Party announced the abolition of the worker-peasant democratic dictatorship and the discontinuance of confiscating the land of landlords?
[ترجمه ترگمان]در این صورت، حزب کمونیست لغو قانون دیکتاتوری پرولتاریا - کشاورزان و مصادره زمین های مالکان را اعلام کرده است؟
[ترجمه گوگل]چرا حزب کمونیست حزب کمونیست دیکتاتوری دموکراتیک کارگری و دهقانی را متوقف کرد و از سرنگون کردن سرزمین صاحبخانه ها منصرف شد؟
[ترجمه گوگل]چرا حزب کمونیست حزب کمونیست دیکتاتوری دموکراتیک کارگری و دهقانی را متوقف کرد و از سرنگون کردن سرزمین صاحبخانه ها منصرف شد؟
کلمات دیگر: