ناخشنود، ناراضی، ناخرسند، ناخوشنود
discontented
ناخشنود، ناراضی، ناخرسند، ناخوشنود
انگلیسی به فارسی
ناراضی ،ناخوشنود
ناراحت
انگلیسی به انگلیسی
if you are discontented, you are not satisfied with your situation.
مترادف و متضاد
unhappy
Synonyms: bitching, blue, complaining, crabby, disaffected, discontented, disgruntled, displeased, disquieted, dissatisfied, disturbed, exasperated, fed up, fretful, griping, kvetching, malcontent, malcontented, miserable, perturbed, picky, restless, ungratified, upset, vexed
Antonyms: content, contented, happy, pleased, satisfied
unhappy, dissatisfied
Synonyms: blue, complaining, crabby, disaffected, disgruntled, displeased, disquieted, disturbed, exasperated, fed up, fretful, griping, kvetching, malcontent, malcontented, miserable, perturbed, picky, restless, ungratified, upset, vexed
Antonyms: content, contented, happy, patient, pleased, satisfied, uncomplaining
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]مرد ناراضی نمی داند کجا آسان است
[ترجمه گوگل]جمعیت ناراضی شورش کردند
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی در زندگی او داشت
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرد تا کارگران ناراضی را محکوم کند
[ترجمه گوگل]او به طور فزاینده ای از کار او ناراحت شد
[ترجمه گوگل]ارتش منظم به طور فزاینده ای از نقش خود در جنگ در ده سال گذشته ناراضی بوده است
[ترجمه گوگل]شما دونالد را می دانید، به طرز عجیب و غریبی با این که امروزه کارها انجام می شود ناراحت هستم
[ترجمه گوگل]اما ما در Eden ناراحت هستیم که Danu نبود
[ترجمه گوگل]او استدلال می کند که خدمتگزاران تمایل دارند که ناراحت شوند زیرا دیگران را در اجتماع می بینند
[ترجمه گوگل]کارگران متواضع به تظاهرات پیوستند
[ترجمه گوگل]او که در یک مکان ناراضی است، به ندرت در یک دیگر خوشحال خواهد شد
[ترجمه گوگل]آیا شما با شغل خود ناراضی هستید؟
I am very discontented with my job.
من از شغل خود بسیار ناخشنود هستم.
One of the discontented workers set the factory on fire.
یکی از کارگران ناراضی کارخانه را آتش زد.