کلمه جو
صفحه اصلی

foster child


فرزندرضاعی، فرزندخوانده

انگلیسی به فارسی

فرزند فرزند


انگلیسی به انگلیسی

• child raised by someone other than their biological parents

جملات نمونه

1. Nationally, a disproportionate 48 percent of all foster children are minorities.
[ترجمه ترگمان]در سطح ملی، ۴۸ درصد از همه کودکان پرورشگاه، اقلیت ها هستند
[ترجمه گوگل]در سطح ملی، 48 درصد از همه فرزندان فرزند نامشروع، اقلیت هستند

2. Other foster children with happy memories did the same, though distance and new relationships combined to make contact sporadic.
[ترجمه ترگمان]دیگر کودکانی که خاطرات شاد را با خاطرات شاد همراه می کردند، با این حال فاصله و روابط جدید با هم ترکیب شدند تا گاه و بیگاه با هم ارتباط برقرار کنند
[ترجمه گوگل]سایر فرزندان پرستار با خاطرات شاد هم همین کار را انجام دادند، هرچند فاصله و روابط جدیدی که به صورت پراکنده در تماس بودند، به هم پیوسته بود

3. And then they went into this foster children um, having a home for foster children.
[ترجمه ترگمان]و بعد اونا رفتن به یتیم خونه بچه یتیم خونه
[ترجمه گوگل]و سپس آنها را به این فرزندان طفل رفتند و خانه ای برای فرزندان فرزندان داشتند

4. These foster children are not available for adoption.
[ترجمه ترگمان]این کودکان پرورشگاه برای فرزند خواندگی در دسترس نیستند
[ترجمه گوگل]این فرزندان فرزندان برای تصویب در دسترس نیستند

5. It was alleged that one of their foster children had recently been threatened with a knife.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که یکی از فرزندان foster به تازگی با چاقو مورد تهدید قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]ادعا شد که یکی از فرزندان فرزندان خود را به تازگی با یک چاقو تهدید کرده است

6. Requests to take foster children abroad are often vetoed by the biological parent.
[ترجمه ترگمان]درخواست برای پرورش کودکان در خارج از کشور اغلب توسط پدر و مادر بیولوژیکی مطرح می شود
[ترجمه گوگل]درخواست های فرزندان طفل در خارج از کشور اغلب توسط پدر و مادر بیولوژیک وتو می شود

7. Studies of family, twin and Foster child reveal that genetic factors play an important role in the etiological complex of mental retardation.
[ترجمه ترگمان]مطالعات خانواده، twin و فاستر، نشان می دهند که عوامل ژنتیکی نقش مهمی در مجموعه etiological عقب ماندگی ذهنی ایفا می کنند
[ترجمه گوگل]مطالعات خانواده، دوقلو و فرزند فاستر نشان می دهد که عوامل ژنتیکی نقش مهمی را در مجموعه ای از عقب ماندگی ذهنی بازی می کنند

8. I am the foster child who wakes up with nightmares of being taken away from the two fathers who are the only loving family I have ever had.
[ترجمه ترگمان]من بچه یتیم هستم که با کابوس های شبانه از دو پدر که تنها خانواده ای است که تا به حال داشته ام، از خواب بیدار می شوم
[ترجمه گوگل]من فرزند پرورشی هستم که از کابوسها از دو پدر که تنها خانواده دوست داشتنی من بوده اند از خواب بیدار شده است

9. I am the foster child who wakes up with nightmares of being taken away from the two fathers who are the only loving family I've ever known. I wish they could adopt me.
[ترجمه ترگمان]من بچه یتیم هستم که با کابوس بیدار می شود و از دو پدری که تنها خانواده ای است که تا به حال شناخته ام ای کاش می تونستم منو به فرزندی قبول کنن
[ترجمه گوگل]من فرزند فرزند هستم که از کابوسهایش از دو پدر که تنها خانواده دوست داشتنی من هستند شناخته شده است آرزو دارم آنها بتوانند من را قبول کنند

10. Foster child sense of responsibility, rise with education interest union even.
[ترجمه ترگمان]\"فاستر\" احساس مسئولیت می کند و حتی با افزایش سطح آموزش و پرورش نیز افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]احساس مسئولیت فرزند فاستر، حتی با اتحاد تحصیلی علاقه بیشتری پیدا می کند

11. As a result, the report said, one in 10 foster children remains in the system for more than seven years.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه این گزارش گفت که در حدود ۱۰ کودک در ۱۰ سال بیش از ۷ سال در این سیستم باقی می مانند
[ترجمه گوگل]در نتیجه، در این گزارش آمده است که یکی از 10 فرزند پرورشی بیش از هفت سال در سیستم باقی می ماند

12. These are establishments which, for a fee, will undertake to foster children of very tender years.
[ترجمه ترگمان]این موسسات خیریه ای هستند که کودکان ساله ای بسیار حساس را به عهده خواهند گرفت
[ترجمه گوگل]اینها موسسات هستند که برای پرداخت هزینه های لازم را برای فرزندان سال های بسیار منصفانه ترویج خواهند کرد

13. You depict rare occurrences - like Westerners paying for foster children to visit their affluent country - as a major problem.
[ترجمه ترگمان]شما رویداده ای نادر را به نمایش می گذارید - مانند غربی ها برای پرورش کودکان برای بازدید از کشور ثروتمند خود - به عنوان یک مشکل بزرگ
[ترجمه گوگل]شما یک رویداد نادر را نشان می دهید - مثل غربی هایی که برای فرزندان فرزندان خود برای پرداختن به کشور ثروتمند خود - به عنوان یک مشکل بزرگ هستند

14. Though statistics are lacking, it seems reasonable to conjecture that these conditions foster child abuse and neglect, even infanticide.
[ترجمه ترگمان]اگر چه آمار کم است، منطقی به نظر می رسد که این شرایط آزار و اذیت کودکان و غفلت، حتی کشتن نوزاد را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]گرچه آمارها فاقد آن هستند، به نظر می رسد منطقی است که حدس بزنیم که این شرایط باعث سوء استفاده از فرزندان و غفلت فرزندانشان می شود

15. If you are attached and have hoped to have a baby, or have applied for an adoption or foster child, this week could bring very big news.
[ترجمه ترگمان]اگر به شما علاقه دارید و آرزو داشتید یک کودک داشته باشید، یا برای فرزندخواندگی و یا سرپرستی کودک درخواست داده اید، این هفته می تواند خبره ای بسیار بزرگی را به همراه داشته باشد
[ترجمه گوگل]اگر شما متصل شده و امیدوار باشید که یک کودک داشته باشید یا برای فرزند پذیرفته شده یا فرزند فرزندتان درخواست کرده باشید، این هفته می تواند اخبار بزرگی را به شما نشان دهد


کلمات دیگر: