درونی کردن، داخلی کردن، باطنی ساختن
internalise
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• make internal; incorporate within oneself (also internalize)
جملات نمونه
1. According to this argument, women internalise the male gaze to the point that they survey themselves.
[ترجمه ترگمان]براساس این بحث، زنان نگاه مرد را به نقطه ای جلب می کنند که خودشان را بررسی می کنند
[ترجمه گوگل]با توجه به این استدلال، زنان چشم انداز مردانه را به خود جلب می کنند
[ترجمه گوگل]با توجه به این استدلال، زنان چشم انداز مردانه را به خود جلب می کنند
2. That's when you start to internalise and believe it.
[ترجمه ترگمان]همون موقع بود که شروع کردی به حرف زدن و باور کردن
[ترجمه گوگل]این زمانی است که شما شروع به درونی کردن و اعتقاد به آن هستید
[ترجمه گوگل]این زمانی است که شما شروع به درونی کردن و اعتقاد به آن هستید
3. If we are in a position to internalise this fact then we won't place all the blame on others and we can develop a forgiving attitude. This is a substantial step towards cutting through hatred.
[ترجمه ترگمان]اگر ما در موقعیتی قرار بگیریم که این حقیقت را تایید کنیم، ما همه تقصیرها را به دیگران نخواهیم داد و می توانیم یک نگرش سخاوتمندانه را ایجاد کنیم این گام اساسی برای کاهش نفرت است
[ترجمه گوگل]اگر ما در موقعیتی هستیم که این واقعیت را درونی کنیم، ما همه سرزنش را به دیگران نمی اندازیم و می توانیم یک نعمت خلوص را ایجاد کنیم این قدمی مهمی است که باید از طریق تنفر از بین برود
[ترجمه گوگل]اگر ما در موقعیتی هستیم که این واقعیت را درونی کنیم، ما همه سرزنش را به دیگران نمی اندازیم و می توانیم یک نعمت خلوص را ایجاد کنیم این قدمی مهمی است که باید از طریق تنفر از بین برود
4. When we internalise this truth(sentence dictionary), our life manifests this inherent divinity.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما این حقیقت را در فرهنگ لغت (فرهنگ لغت)ثبت می کنیم، زندگی ما این الوهیت اصلی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]وقتی این حقیقت را درک کنیم (فرهنگ لغت جمله)، زندگی ما این الوهیت ذاتی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]وقتی این حقیقت را درک کنیم (فرهنگ لغت جمله)، زندگی ما این الوهیت ذاتی را نشان می دهد
5. Boys tend to internalise problems and in families where there are lots of sons, I can see that can cause problems.
[ترجمه ترگمان]پسرها دوست دارند مشکلاتی را حل کنند و در خانواده هایی که تعداد زیادی پسر هستند، می توانم ببینم که می تواند باعث مشکلاتی شود
[ترجمه گوگل]پسران تمایل دارند که مشکلات را درونی کنند و در خانواده هایی که پسران زیادی دارند، می بینم که می تواند مشکلات ایجاد کند
[ترجمه گوگل]پسران تمایل دارند که مشکلات را درونی کنند و در خانواده هایی که پسران زیادی دارند، می بینم که می تواند مشکلات ایجاد کند
6. The narrative will be shaped by how people internalise risk.
[ترجمه ترگمان]روایت بوسیله این که چگونه مردم در معرض خطر هستند شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]روایت از طریق چگونگی ریسک درونی افراد شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]روایت از طریق چگونگی ریسک درونی افراد شکل می گیرد
7. Internalise The process of reading data from a stream and assigning the data to an object or constructing an object from the data.
[ترجمه ترگمان]Internalise فرآیند خواندن داده ها از یک جریان و تخصیص داده به یک شی یا ایجاد یک شی از داده ها
[ترجمه گوگل]Internalize فرایند خواندن داده ها از یک جریان و اختصاص داده به یک شی یا ساخت یک شی از داده ها
[ترجمه گوگل]Internalize فرایند خواندن داده ها از یک جریان و اختصاص داده به یک شی یا ساخت یک شی از داده ها
8. Properly applied better-off tests would have highlighted how the lack of competition in an internalised link imposes extra costs.
[ترجمه ترگمان]تست های مناسب به کار گرفته شده نشان می دهند که عدم رقابت در یک لینک internalised هزینه های اضافی را تحمیل می کند
[ترجمه گوگل]آزمایشهای بهتر انجام شده نشان می دهد که چگونه عدم رقابت در یک لینک داخلی باعث هزینه های بیشتری می شود
[ترجمه گوگل]آزمایشهای بهتر انجام شده نشان می دهد که چگونه عدم رقابت در یک لینک داخلی باعث هزینه های بیشتری می شود
9. The main thrust of the operation has not been internalised or understood.
[ترجمه ترگمان]فشار اصلی این عملیات کشف نشده و یا درک نشده است
[ترجمه گوگل]اصلی ترین عملیات درونی نشده و درک نشده است
[ترجمه گوگل]اصلی ترین عملیات درونی نشده و درک نشده است
10. Even before the Apollo programme fell to earth, we had managed to internalise much of the space age's outward?bound rhetoric.
[ترجمه ترگمان]حتی قبل از اینکه برنامه آپولو به زمین بیفتد، ما موفق شدیم مقدار زیادی از عصر فضا را به خود اختصاص دهیم؟ معانی بیان را محدود می کرد
[ترجمه گوگل]حتی قبل از اینکه برنامه آپولو به زمین برسد، ما توانستیم بخش زیادی از سخنان بیرونی فضای عصر را درونی کنیم
[ترجمه گوگل]حتی قبل از اینکه برنامه آپولو به زمین برسد، ما توانستیم بخش زیادی از سخنان بیرونی فضای عصر را درونی کنیم
11. Market-based policies, such as taxes and fees for natural resource use, should cause producers to internalise the costs of environmental damages.
[ترجمه ترگمان]سیاست های مبتنیبر بازار مثل مالیات و هزینه ها برای مصرف منابع طبیعی، باید موجب کاهش هزینه های خسارات زیست محیطی شوند
[ترجمه گوگل]سیاست های مبتنی بر بازار، مانند مالیات و هزینه های استفاده از منابع طبیعی، باعث می شود تولیدکنندگان هزینه های زیان های محیطی را داخلی کنند
[ترجمه گوگل]سیاست های مبتنی بر بازار، مانند مالیات و هزینه های استفاده از منابع طبیعی، باعث می شود تولیدکنندگان هزینه های زیان های محیطی را داخلی کنند
12. And once children understand that their behaviour is regularly assessed according to adult sexual norms they are likely to internalise their elders' take on the world.
[ترجمه ترگمان]و زمانی که کودکان متوجه می شوند رفتار آن ها به طور منظم طبق هنجارهای جنسی بزرگسالان ارزیابی می شود، به احتمال زیاد باعث می شود که elders در دنیا شرکت کنند
[ترجمه گوگل]و هنگامی که کودکان می فهمند که رفتار آنها بر اساس استانداردهای جنسی بزرگسالان به طور مرتب ارزیابی می شود، احتمال دارد که بزرگتران خود را در جهان بسط دهند
[ترجمه گوگل]و هنگامی که کودکان می فهمند که رفتار آنها بر اساس استانداردهای جنسی بزرگسالان به طور مرتب ارزیابی می شود، احتمال دارد که بزرگتران خود را در جهان بسط دهند
پیشنهاد کاربران
درونی کردن، باطنی کردن، جا افتادن، داخلی کردن
کلمات دیگر: