زندانی جنگ، اسیر جنگی، بازداشت شدگان جنگی، کسیکه در جایی نگاه داشته یا توقیف شود
internee
زندانی جنگ، اسیر جنگی، بازداشت شدگان جنگی، کسیکه در جایی نگاه داشته یا توقیف شود
انگلیسی به فارسی
کسی که در جایی نگاه داشته یا توقیف شود
اینترنی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: one who is or has been interned.
• person who is imprisoned, person who is confined
an internee is a person who has been imprisoned for political reasons.
an internee is a person who has been imprisoned for political reasons.
جملات نمونه
1. They were officially internees, rather than prisoners, and life, although monotonous and full of deprivation, was not brutal.
[ترجمه ترگمان]آن ها به جای زندانیان به طور رسمی internees بودند، و زندگی، هرچند یکنواخت و پر از محرومیت، بی رحم نبود
[ترجمه گوگل]آنها به جای زندانیان به طور رسمی بینندگان بودند و زندگی، هرچند یکنواخت و پر از محرومیت بود، بی رحم نبود
[ترجمه گوگل]آنها به جای زندانیان به طور رسمی بینندگان بودند و زندگی، هرچند یکنواخت و پر از محرومیت بود، بی رحم نبود
2. Joe and his fellow internees were jubilant.
[ترجمه ترگمان]جو و رفیق his jubilant بودند
[ترجمه گوگل]جو و همتایانش جالب بودند
[ترجمه گوگل]جو و همتایانش جالب بودند
3. Finally one of the internee chairmen managed to sneak out to issue a protest with the high gendarme officers across town.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، یکی از روسای internee موفق شد تا برای صدور اعتراضی به افسران عالی رتبه در سراسر شهر دست به تظاهرات بزند
[ترجمه گوگل]در نهایت، یکی از روسای وانمود کرد به اعتراض با افسران جنبش مردمی در سراسر شهر دست زد
[ترجمه گوگل]در نهایت، یکی از روسای وانمود کرد به اعتراض با افسران جنبش مردمی در سراسر شهر دست زد
4. Like other internees, they lived in hastily built barracks with little privacy or basic comforts.
[ترجمه ترگمان]مثل آدم های دیگر، با عجله و با آرامش و آسایش زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]همانند سایر افراد داخلی، آنها در سربازخانه های شتابزده با کمترین حریم خصوصی یا راحتی های اولیه زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]همانند سایر افراد داخلی، آنها در سربازخانه های شتابزده با کمترین حریم خصوصی یا راحتی های اولیه زندگی می کردند
5. He departed with authorisation to release all young internees who were willing to join the Pioneer Corps.
[ترجمه ترگمان]او با اجازه بیرون رفت تا همه internees جوان را که مایل بودند به the ملحق شوند، آزاد کند
[ترجمه گوگل]او با مجوز از تمام جوانان جوان که مایل به پیوستن به سپاه پیشتاز بودند، آزاد شد
[ترجمه گوگل]او با مجوز از تمام جوانان جوان که مایل به پیوستن به سپاه پیشتاز بودند، آزاد شد
6. One who is interned; an internee.
[ترجمه ترگمان]کسی که باه اش وارد شده، یه internee
[ترجمه گوگل]کسی که interned است؛ یک اینترنی
[ترجمه گوگل]کسی که interned است؛ یک اینترنی
7. One of their demands was for a phased release of internees.
[ترجمه ترگمان]یکی از خواسته های آن ها برای آزادسازی مرحله ای internees بود
[ترجمه گوگل]یکی از خواسته های آنها برای آزادی فوری بینندگان بود
[ترجمه گوگل]یکی از خواسته های آنها برای آزادی فوری بینندگان بود
8. It was a bleak existence, but what struck Joe was how easily he and his fellow internees became accustomed to it.
[ترجمه ترگمان]زندگی غم انگیزی بود، اما چیزی که جو را شگفت زده کرد این بود که او و fellow به چه سادگی به آن عادت کردند
[ترجمه گوگل]این یک موجود بی معرفت بود، اما آنچه که جی را زد، این بود که چگونه او و همتایانش به آن عادت کرده بودند
[ترجمه گوگل]این یک موجود بی معرفت بود، اما آنچه که جی را زد، این بود که چگونه او و همتایانش به آن عادت کرده بودند
کلمات دیگر: