کلمه جو
صفحه اصلی

guiltily


مقصرانه

انگلیسی به فارسی

از روی احساس گناه، به گناه


گناهکار


انگلیسی به انگلیسی

• with a sense of guilt, culpably, in a conscience-stricken manner

جملات نمونه

1. He made his excuses, flushing guiltily.
[ترجمه ترگمان]او بهانه آورد و با ناراحتی سرخ شد
[ترجمه گوگل]او عذر خود را ساخته است، گناهان flushing

2. She looked up guiltily as I came in.
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شدم او گناهکارانه به بالا نگاه کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که وارد شدم، او به گناه نگاه کرد

3. He glanced guiltily over his shoulder.
[ترجمه ترگمان]او گناهکارانه به پشت سرش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی شانه ی خود گول زد

4. There's nothing more guiltily satisfying than watching the experts scratch their heads.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز more از این نیست که the را تماشا کنیم که سرشان را خراش می دهند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز غیرمعمولانه تر از این نیست که تماشای کارشناسان را خراش دهد

5. I also guiltily recollected Lady Carey's insidious remarks: somehow or other Benjamin was always close to the murdered person.
[ترجمه ترگمان]همچنین احساس کردم که حرف های موذیانه بانو کری را به یاد می آورم: یه جورایی بنجامین همیشه به قتل نزدیک بود
[ترجمه گوگل]من همچنین گناهکارانه سخنان مخرب لیدی کری را یادآوری می کنم: به نوعی یا بنیامین دیگر همیشه به شخص قاتل نزدیک بود

6. Her hand shook and she guiltily rubbed away a few drops that splashed on to the quarry-tiled floor with a soft-soled slipper.
[ترجمه ترگمان]دستش لرزید و با عذاب وجدان چند قطره از آن را که روی زمین کاشی شده بود با یک کفش راحتی نرم پاک کرد
[ترجمه گوگل]دست او تکان داد و او به گریختن چند قطره را که به کف کاشی معدنی با یک دمپایی نرم نرم فرو ریخت، دور انداخته بود

7. But he rubbed his forefinger guiltily against his top lip while he pondered the implications of a new insight.
[ترجمه ترگمان]اما او forefinger را روی لب بالایش مالید و در حالی که به مفهوم یک بینش جدید می اندیشید، guiltily را بر لب خود مالید
[ترجمه گوگل]اما او خط انگشتان خود را به صورت گنگی در برابر چهره اش چسبانده بود، در حالی که او به مفاهیم بینش جدید فکر می کرد

8. Guiltily realizing that she hadn't finished yet, Jezrael leaped just in time to rewind the cuber.
[ترجمه ترگمان]Guiltily متوجه شد که هنوز حرفم تمام نشده است، اما به موقع به عقب پرید تا the را عقب بزند
[ترجمه گوگل]Jezrael گهگاه متوجه شد که او تا به حال به پایان نرسیده است، Jezrael فقط در زمان به عقب به عقب کوبر

9. " A dozen times, " repeated Carrie, guiltily.
[ترجمه ترگمان]کری تکرار کرد: ده بار
[ترجمه گوگل]'چندین بار،' کری مکرر، گناهکار

10. Because they would not spend money so guiltily acquired.
[ترجمه ترگمان]چون آن ها پول زیادی خرج نمی کردند که این قدر با عذاب وجدان به دست بیاورند
[ترجمه گوگل]از آنجا که آنها پول را به اندازه گناهی به دست نمی آورند

11. Guiltily I came to your bedside.
[ترجمه ترگمان]من به بالین شما آمدم
[ترجمه گوگل]گناه من به تخت خوابم آمد

12. AMERICANS do it guiltily, Russians casually, Africans lethally and the French habitually.
[ترجمه ترگمان]americans این کار را با guiltily انجام می دهند، روس ها با لحنی عادی و Africans و معمولا مردان فرانسوی
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها آن را گناهکارانه انجام می دهند، روس ها به طور معمول، آفریقایی ها به طور ناگهانی و به طور معمول فرانسه

13. She blushed guiltily as she spoke.
[ترجمه ترگمان]وقتی شروع به صحبت کرد، از خجالت سرخ شد
[ترجمه گوگل]او صحبت کرد و گفت:

14. KRAMER : [ bobs his head guiltily ] The door.
[ترجمه ترگمان]در، در باز شد
[ترجمه گوگل]کرامر: [سرش را گول زد] درب


کلمات دیگر: