کلمه جو
صفحه اصلی

disembodied


از جسم جدا کردن، تجزیه کردن

انگلیسی به فارسی

غیرمستقیم، از جسم جدا کردن، تجزیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• disconnected from the body, without a body (as in a spirit)
disembodied means separated from or existing without a body.
you can also describe something as disembodied when it does not seem to be attached to anyone or to come from anyone.

جملات نمونه

1. dante saw many disembodied souls
دانته ارواح تن آزاد فراوانی را دید.

2. A disembodied voice sounded from the back of the cabin.
[ترجمه ترگمان]صدای بی صدایی از پشت کلبه به گوش رسید
[ترجمه گوگل]صدای بی حرکتی از پشت کابین صدا کرد

3. His death disembodied his spirits.
[ترجمه ترگمان]مرگ او روح او را از بین برده بود
[ترجمه گوگل]مرگ او روح او را نابود کرد

4. The troops were disembodied after the war.
[ترجمه ناظمی] دسته ها پس از جنگ، از هم پاشیدند
[ترجمه ترگمان]این نیروها پس از جنگ عاری از سکنه بودند
[ترجمه گوگل]سربازان پس از جنگ مجبور شدند

5. Disembodied voices could be heard in the darkness.
[ترجمه ترگمان]صدای Disembodied در تاریکی شنیده می شد
[ترجمه گوگل]در تاریکی شنیده می شود

6. Yet, however disembodied, these are still transactions involving foreign capital.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با این حال، این ها هنوز در حال انجام معاملات با سرمایه گذاران خارجی هستند
[ترجمه گوگل]با این وجود، با این وجود، این هنوز معاملات با سرمایه خارجی است

7. Some believe the dead return to earth as disembodied spirits.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها اعتقاد دارند که مردگان به شکل روح بی عاری از بدن به زمین باز می گردند
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند که بازگشت مرده به زمین به عنوان ارواح بی تقصیر است

8. He suddenly turned his head as though a disembodied finger had tapped his shoulder.
[ترجمه ترگمان]ناگهان سرش را طوری چرخاند که انگار یک انگشت بی خال روی شانه او ضربه زده بود
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی سرش را مانند انگشت نابود کرد

9. An order from a disembodied voice.
[ترجمه ترگمان]یک دستور از یک صدای بی روح
[ترجمه گوگل]یک سفارش از صدای بی حرکت

10. A disembodied voice, a dead girl's voice.
[ترجمه ترگمان]صدای یک دختر مرده به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک صدای بی صدا، صدای مرد مرده است

11. As companies become disembodied into some Barlowian cyberspace, they take on the character of software.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که شرکت ها به یک فضای مجازی Barlowian تبدیل می شوند، آن ها شخصیت نرم افزاری را به خود می گیرند
[ترجمه گوگل]همانطور که شرکت ها در برخی از فضای سایبری Barlowian فرو ریخته می شوند، شخصیت نرم افزار را می گیرند

12. Her own disembodied voice, speaking.
[ترجمه ترگمان]صدای بی خودی خود را شنید که حرف می زد
[ترجمه گوگل]صدای بی صدا خود را، صحبت کردن

13. Powerful computers birthed the fantasy of a pure disembodied intelligence.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترهای قوی، فانتزی یک هوش عاری از بدن را به تصویر می کشند
[ترجمه گوگل]رایانه های قدرتمند فانتزی از هوش مصنوعی خالص را به نمایش گذاشتند

14. None of Luke's students could see the disembodied spirit of their Master, but the young Jedi twins could.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از دانش اموزان لوک می توانستند روح بی روحی ارباب آن ها را ببینند، اما دوقلوهای جوان جدی می توانستند
[ترجمه گوگل]هیچکدام از دانش آموزان لوقا نمیتوانند روحیه ناپایدار استاد خود را ببینند، اما دوقلوهای جوانی جوان می توانند

پیشنهاد کاربران

بدون کالبد - غیر مادی - بی بدن

عاری از بدن
روح مانند
غیرمادی

مجزاف منفک، مستقل

نامنسجم

نقل از هزاره
در مورد صدا:
مرموز، ناشناخته

جدا از بدن


کلمات دیگر: