کلمه جو
صفحه اصلی

motherhood


معنی : مادری
معانی دیگر : مادر بودن، مادران، طبقه ی مادر

انگلیسی به فارسی

مادری


مادر بودن، مادری


انگلیسی به انگلیسی

• state of being a mother; collective entity of all mothers
motherhood is the state of being a mother.

مترادف و متضاد

مادری (اسم)
maternity, motherhood

جملات نمونه

1. she finds motherhood very rewarding
مادری برای او بسیار اقناع کننده است.

2. She's struggling to combine motherhood and a career as a lawyer.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش است تا مادر شدن و شغلی را به عنوان یک وکیل با هم ترکیب کند
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا مادری و حرفه ای را به عنوان وکیل ترکیب کند

3. Motherhood won'tstop me from pursuing my acting career.
[ترجمه ترگمان]تربیت و تربیت مرا از دنبال کردن شغل بازیگری خود محروم می کند
[ترجمه گوگل]مادری من را از پیگیری کارنامه ی حرفه ای من نگذاشته است

4. It took time to adjust myself to motherhood.
[ترجمه ترگمان]زمان می برد تا خودم را با مادر بودنم تطبیق دهم
[ترجمه گوگل]وقت آن رسیده که خودم را به مادری تبدیل کنم

5. I don't feel ready for motherhood yet.
[ترجمه ترگمان]هنوز برای مادر شدن احساس آمادگی ندارم
[ترجمه گوگل]من هنوز برای مادری آماده نیستم

6. Should motherhood necessarily mean sacrifice and self-denial?
[ترجمه ترگمان]آیا مادر باید ضرورتا به معنای فداکاری و انکار نفس باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا مادر بودن به معنای فداکاری و خودکفایی است؟

7. He thinks motherhood is glamorous - what planet is he on?
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند مادر شدن پر زرق و برق است - چه سیاره است؟
[ترجمه گوگل]او فکر می کند مادر بودن فریبنده است - او چه سیاره ای دارد؟

8. Many women fight shy of motherhood.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان با ترس از مادر شدن مبارزه می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان با شرمندگی از مادر بودن مبارزه می کنند

9. Motherhood was for her a journey into the unknown.
[ترجمه ترگمان]برای او یک سفر به دنیای ناشناخته بود
[ترجمه گوگل]مادری برای او سفر به ناشناخته بود

10. Motherhood doesn't suit her; she shouldn't have had children.
[ترجمه ترگمان]مادر به او علاقه ندارد، او نباید بچه داشته باشد
[ترجمه گوگل]مادری او را مناسب نمی کند؛ او نباید فرزندان داشته باشد

11. I think she had unrealistic expectations of motherhood.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم انتظارات غیر واقعی از مادر شدن داشت
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او انتظارات غیر واقعی از مادر بودن داشته است

12. She finally found fulfilment in motherhood.
[ترجمه ترگمان] بالاخره تو رو در آغوش مادری پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او در نهایت ملاقات را در مادرید پیدا کرد

13. The rewards of motherhood outweigh the anguish.
[ترجمه ترگمان]پاداش مادر بودن بیشتر از غم و اندوه است
[ترجمه گوگل]پاداش از مادر بودن بیشتر از درد و رنج است

14. Motherhood has both its pros and cons.
[ترجمه ترگمان]دوره مادری هم مزایا و معایب خود را دارد
[ترجمه گوگل]مادران دارای مزایای و منفی است

15. Lesbianism and motherhood are not mutually exclusive.
[ترجمه ترگمان]Lesbianism و مادر بودن به طور متقابل انحصاری نیستند
[ترجمه گوگل]لزبین بودن و مادر بودن به هیچ وجه متضاد نیستند

She finds motherhood very rewarding.

مادری برای او بسیار اقناع‌کننده است.


پیشنهاد کاربران

مادر بودن

حس مادری
عواطف مادری
مادر بودن

مادرانگی

دوران مادری

maternity


کلمات دیگر: