کلمه جو
صفحه اصلی

coherently


بطورمربوط

انگلیسی به فارسی

هماهنگ


انگلیسی به انگلیسی

• consistently, consequentially

جملات نمونه

1. to express one's ideas coherently
عقاید خود را با انسجام بیان کردن

2. This is why large bodies of cells, working coherently towards the same cooperative ends, have evolved.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که بدنه های بزرگی از سلول ها، که به طور منسجم به سمت انتهای تعاونی کار می کنند، تکامل یافته اند
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که اجسام بزرگ سلولها، به طور هماهنگ با هم به همان تعاونی ها پایان می یابند، تکامل یافته اند

3. Link sentences within a paragraph coherently.
[ترجمه موسی] جملات درون یک پاراگراف را به طور هماهنگ ( یکپارچه ) پیوند دهید.
[ترجمه ترگمان]جملات پیوند در یک پاراگراف را به طور مفصل بیان کنید
[ترجمه گوگل]احضار مجدد جملات در یک بند

4. She could not think coherently.
[ترجمه موسی] او نمی توانست به طور منطقی فکر کند.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست فکر کند که با هم جور در می آید
[ترجمه گوگل]او نمیتواند انسجام فکر کند

5. She spoke concisely, coherently and appropriately.
[ترجمه موسی] او مختصر ، به صورت شیوا و به طور شایسته صحبت کرد.
[ترجمه ترگمان]او با لحنی قاطع و متناسب و متناسب حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به طور خلاصه، هماهنگ و مناسب صحبت کرد

6. This system effectively combines several individual laser beams coherently into a single beam in phase.
[ترجمه موسی] این سیستم به طور موثر چندین پرتوی لیزر منفرد را به طور منسجم در یک پرتو واحد در یک فاز متصل می کند.
[ترجمه ترگمان]این سیستم به طور موثر چندین پرتو لیزر منفرد را در یک پرتوی منفرد در فاز ترکیب می کند
[ترجمه گوگل]این سیستم به طور موثر ترکیب چندین لایه پرتو لیزری را به صورت یکپارچه به یک پرتو تک فاز متصل می کند

7. Mr. Melbury explained the circumstances as coherently as he could.
[ترجمه ترگمان]آقای Melbury اوضاع و احوالی را که می توانست برایش توضیح داد
[ترجمه گوگل]آقای ملبوری این شرایط را به صورت یکسان توضیح داد

8. Michael now talks incessantly although not always coherently.
[ترجمه ترگمان]الان مایکل همیشه حرف میزنه، با اینکه همیشه با هم جور در نمیاد
[ترجمه گوگل]مایکل در حال حاضر بدون وقفه صحبت می کند، اگر چه همیشه هماهنگ نیست

9. Because all the atoms move coherently, the information doesn't dissolve into random noise and get lost.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که تمام اتم ها به طور منسجم حرکت می کنند، اطلاعات در صداهای تصادفی حل نمی شوند و گم می شوند
[ترجمه گوگل]از آنجا که همه اتم ها به طور هماهنگ حرکت می کنند، اطلاعات به نویز تصادفی حل نمی شوند و از دست می روند

10. Concentrate on making your points concisely and coherently.
[ترجمه ترگمان]حواستو جمع کن که به طور منظم و منظم اشاره کنی
[ترجمه گوگل]تمرکز بر نقاط ضعف و انسجام خود را

11. The text should be read aloud coherently.
[ترجمه ترگمان]متن باید با صدای بلند بخونی
[ترجمه گوگل]متن باید با صدای بلند بخواند

12. Identify your problem area and define your objectives briefly and coherently in written form.
[ترجمه ترگمان]حوزه مشکل خود را شناسایی کرده و اهداف خود را به طور خلاصه و به طور منسجم به صورت کتبی تعریف کنید
[ترجمه گوگل]منطقه مشکل خود را شناسایی کنید و اهداف خود را به طور خلاصه و هماهنگ در قالب نوشته کنید

13. They all store reference images in either a thin or volume hologram and retrieve them in a coherently illuminated feedback loop.
[ترجمه ترگمان]آن ها همه تصاویر مرجع در هر یک از صفحات نازک یا جلدی را ذخیره می کنند و آن ها را در یک حلقه بازخورد به طور منسجم بازیابی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها همه تصاویر مرجع را در یک هولوگرام نازک یا حجمی ذخیره می کنند و آنها را در یک حلقه بازخورد هموار روشن روشن می کنند

14. Moreover the ontological reductivist can not state his own philosophical position coherently.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هستی شناسی هستی شناسی نمی تواند موقعیت فلسفی خود را به طور متصل بیان کند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نوستالژیک هستی شناختی نمی تواند موضع فلسفی خود را هماهنگ کند

پیشنهاد کاربران

به طور منسجم، هم راستا

coherently ( adv ) = به طور منسجم، به طور منطقی، به طور معقول، به صورت شیوا، به طور قابل فهم، به طور هماهنگ، به طور سازگار، به طور یکپارچه، به طور یکدست

معانی دیگر>>>>{با قاطعیت، مصصمانه، به طور جدی ( قید برای سماجت یا پیگیری ) }، {به طور بی عیب و نقص، به طور ایده آل ( قید برای عاری از هر گونه عیب یا خطا ) }، {به طور چسبیده ( قید برای چسبیدن به هم )


کلمات دیگر: