کلمه جو
صفحه اصلی

shake off

انگلیسی به فارسی

لرزاندن


جدا کردن


خود را رهانیدن


خلاص شدن


پشت سر گذاشتن بیماری


انگلیسی به انگلیسی

• get rid of, agitate

مترادف و متضاد

Rid oneself of a malady or its symptoms


lose by getting away


Synonyms: clear, dislodge, drop, elude, get away from, get rid of, give the slip, leave behind, remove, rid oneself of, throw off, unburden


Antonyms: appear, present


Remove (something attached to on or clinging to an object) by shaking or agree on


Dissociate oneself from


جملات نمونه

1. He stamped his feet to shake off the snow from his boots.
[ترجمه ترگمان]پاهایش را روی زمین کوبید تا برف را از چکمه اش بلند کند
[ترجمه گوگل]او پاهای خود را برای تکان دادن برف از چکمه های خود مهر زد

2. These countries are trying to shake off the stultifying effects of several decades of state control.
[ترجمه ترگمان]این کشورها تلاش می کنند تا اثرات مخرب چندین دهه کنترل دولت را کنار بگذارند
[ترجمه گوگل]این کشورها در حال تلاش برای از بین بردن اثرات تحریک چند دهه کنترل دولت هستند

3. Businessmen are trying to shake off habits learned under six decades of a protected economy.
[ترجمه ترگمان]تجار در تلاش هستند تا habits که در طی شش دهه از یک اقتصاد محافظت شده کسب شده اند را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]بازرگانان در حال تلاش برای از بین بردن عادت هایی که در طی شش ده سال از یک اقتصاد محافظت شده یاد گرفته اند

4. Outside investment has helped Sheridan to shake off its image as a depressed industrial town.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری خارجی به شریدن کمک کرد تا تصویر خود را به عنوان یک شهر صنعتی افسرده از بین ببرد
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری خارجی به Sheridan کمک کرده است تا تصویر خود را به عنوان شهر صنعتی صنعتی افسرده تکان دهد

5. I hope I can shake off this cold before the weekend.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم قبل از آخر هفته بتونم این سرما رو تکون بدم
[ترجمه گوگل]امیدوارم بتوانم قبل از آخر هفته این سرما را از بین ببرم

6. We managed to shake off our pursuers in the crowd.
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم تعقیب کننده ها را از میان جمعیت دور کنیم
[ترجمه گوگل]ما موفق شدیم تعقیب ما را در جمعیت جمع کنیم

7. Science museums have tried to shake off their somewhat starchy image by mounting exhibitions designed to draw in the crowds.
[ترجمه ترگمان]موزه ها و موزه های علمی سعی کرده اند تا با برپایی نمایشگاه های طراحی شده برای جذب جمعیت، تصویر کمی starchy خود را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]موزه های علمی تلاش کرده اند تا تصویر خود را تا حدودی نشخوار کنند، با نصب نمایشگاه های طراحی شده برای جمع آوری جمعیت

8. I found it difficult to shake off a sense of social inferiority.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک حس حقارت اجتماعی را دشوار یافتم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که احساس عدم کفایت اجتماعی کم است

9. My cold's better, but I can't seem to shake off this cough.
[ترجمه حمید] سرما خوردگی ام بهتر است، اما به نظر نمی رسد از شر این بیماری خلاص شوم
[ترجمه ترگمان]هوای سردم بهتر است، اما به نظر نمی رسد که این سرفه را ازسر بگیرم
[ترجمه گوگل]سردم بهتر است، اما من نمی توانم این سرفه را لرزاند

10. She has failed to shake off her stomach injury.
[ترجمه ترگمان]او نتوانسته است آسیب شکمی خود را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند صدمه معده خود را تکان دهد

11. The press, once heavily censored, has managed to shake off its shackles.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات که یک بار، مامور سانسور شدید، توانسته بودند shackles را از هم جدا کنند
[ترجمه گوگل]مطبوعات، زمانی که به شدت سانسور شده اند، توانسته اند از غل و زنجیر خود بیرون بیایند

12. We managed to shake off the photographers.
[ترجمه ترگمان]ما توانستیم عکاسان را رها کنیم
[ترجمه گوگل]ما توانستیم عکاسان را تکان دهند

13. Gerrard will play if he can shake off a slight thigh strain.
[ترجمه ترگمان]جرارد در صورتی بازی می کند که بتواند کمی فشار ران را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]جرارد بازی خواهد کرد اگر او می تواند یک کرنر ران کمی تکان دهد

14. Shake off any excess flour before putting livers in the pan.
[ترجمه ترگمان]قبل از قرار دادن livers در ماهی تابه، هر گونه آرد اضافی را تکان دهید
[ترجمه گوگل]قبل از قرار دادن کبد در پانک، هر آرد اضافی را لکه کنید

15. I can't seem to shake off this cold.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این سرما را از دست بدهم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این سرما را لرزاند

پیشنهاد کاربران

خلاص شدن از چیزی مثل مریضی

خلاص شدن از دست کسی یا چیزی

با لرزاندن بدن چیزی را از خود دورکردن مانند سگ وگربه در صورت خیس شدن

لباس درآوردن

دست خود را تکان داد

رهانیدن، خلاص شدن، پشت سر نهادن

از شر چیزی خلاص شدن ( مریضی یا مشکل )

مثال :
. I can't seem to shake off this cold

به نظر نمیتونم از شر این سرما خوردگی خلاص شم .

ممنون میشم به کانال اینستاگرام من سر بزنید. میتونید لغات و اصطلاحات انگلیسی رو همراه با مثال یاد بگیرید . 😉

Instagram. com/languageyar

تکاندن ( گردوخاک )

بهتر شدن

برف، خاک از روی چیزی تکان دن

shake sb off
به معنای دک کردن هم هست مثال

I'd be better shaking this rat off
واسم بهتره اون زیرآب زن رو دک کنم

از سر باز کردن


کلمات دیگر: