1. tactile sensibility
سوهشمندی پرماسی،حساسیت لامسه ای
2. Everything he writes demonstrates the depth of his sensibility.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که می نویسد عمق احساساتش را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که او می نویسد عمق حساسیت او را نشان می دهد
3. No one with sensibility would buy the book.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس با حساسیت کتاب را نخریده است
[ترجمه گوگل]هیچ کس با حساسیت این کتاب را خریداری نمی کند
4. You should marry intellect with sensibility in dealing with it.
[ترجمه ترگمان]شما باید با عقل و منطق در مقابله با آن ازدواج کنید
[ترجمه گوگل]شما باید عقل را با حساسیت در برخورد با آن ازدواج کنید
5. With sharp eyes and keen sensibility, she has uncompromisingly tackled the hot issues in China.
[ترجمه ترگمان]با چشمانی تیز و حساسیت تیز، او به طور سازش ناپذیری به مسائل داغ چین رسیدگی کرده است
[ترجمه گوگل]با چشمان تیز و حساسیت مشتاقانه، او بدون هیچ مشکلی مسائل گرم در چین را حل کرده است
6. Trust your own palate and your own sensibility.
[ترجمه ترگمان]به حس چشایی و حساسیت خودت اعتماد کن
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس خود و احساس خود را
7. That contrast of tender sensibility and senseless brutality was etched into my mind, exposing the utter meaninglessness of violence and war.
[ترجمه ترگمان]این تضاد احساسات لطیف و senseless در ذهن من حک شده و آشکار بود که خشونت و خشونت در جنگ دیده می شود
[ترجمه گوگل]این کنتراست حساسیت منصفانه و بی رحمی بی معنی به ذهنم خطور کرد، و بی معنی بودن کامل خشونت و جنگ را به نمایش گذاشت
8. He has a much more refined sensibility than I even aspire to.
[ترجمه ترگمان]خیلی more از آن چیزی است که من حتی آرزویش را هم دارم
[ترجمه گوگل]او حساسیت بیشتری دارد که من حتی به آن علاقه ندارم
9. In these novels of great emotional intensity, sensibility and sentimentality lead to virtue.
[ترجمه ترگمان]در این رمان های شدت عاطفی بالا، حساسیت و حساسیت به فضیلت منجر می شود
[ترجمه گوگل]در این رمان های شدید عاطفی، حساسیت و احساسات منجر به فضیلت می شود
10. He had the sensibility to see what war now really meant, and he had to power to explain it.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که حالا جنگ چه معنایی دارد، و باید قدرت توضیح دادنش را داشت
[ترجمه گوگل]او حساسیت داشت تا ببیند که جنگ واقعا چه معنایی دارد و باید قدرت توضیح آن را داشته باشد
11. He revealed also the most unexpected sensibility.
[ترجمه ترگمان]او همچنین the sensibility را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین حساسیت غیرمنتظره را نشان داد
12. If this involves smuggling something of an avant-garde sensibility into the theorization of television, so be it.
[ترجمه ترگمان]اگر این امر شامل قاچاق چیزی از حساسیت آوانگارد در نظریه پردازی تلویزیون باشد، پس باشد
[ترجمه گوگل]اگر این شامل قاچاق چیزی از حساسیت آوانگارد به نظریه سازی تلویزیون، پس آن را
13. Visual sensibility is a prerequisite of art appreciation, and a genuine aesthetic experience is both self-sufficient and disinterested.
[ترجمه ترگمان]درک بصری پیش نیاز قدردانی از هنر است و یک تجربه زیبایی شناختی واقعی هم خودکفا و هم disinterested
[ترجمه گوگل]حساسیت بصری پیش شرط ارزیابی هنر است و تجربه زیبایی شناختی واقعی هم خود کافی و هم بی نظیر است
14. It was a fundamental assault on our sensibility and aroused a horror almost too deep for tears.
[ترجمه ترگمان]این یک حمله اساسی بود که نسبت به ما احساس می کرد و وحشت داشت بیش از آن که بتواند اشک بریزد
[ترجمه گوگل]این یک حمله اساسی به حساسیت ما بود و موجب وحشت تقریبا عمیق برای اشک شد
15. His whole sensibility revolves around the fact that he was born white and is now a cop.
[ترجمه ترگمان]همه احساساتش به این واقعیت کشیده که او سفید به دنیا امده و حالا یک پلیس است
[ترجمه گوگل]حساسیت کامل او در اطراف این واقعیت است که او سفید و متولد شده است و اکنون پلیس است