کلمه جو
صفحه اصلی

sensibility


معنی : حساسیت، احساس و درک، هش
معانی دیگر : سوهش پذیری، سوهشمندی، توانایی احساس، (معمولا جمع) احساسات، نازک طبعی، ظرافت طبع، زودرنجی

انگلیسی به فارسی

حساسیت، احساس ودرک، هش


انگلیسی به انگلیسی

• ability to perceive, ability to sense; perceptiveness, keenness of perception; sensitivity, capacity for emotional response; appreciation, capacity of refined distinction
someone's sensibility is their ability to experience deep feelings; a formal word.
sensibility is a tendency that people have to be influenced or offended by the things that other people say or do.

مترادف و متضاد

responsiveness; ability to feel


حساسیت (اسم)
friction, liking, delicacy, allergy, sensitivity, sensibility, keenness, sensitometer

احساس و درک (اسم)
sensibility

هش (اسم)
sensibility

Synonyms: affection, appreciation, awareness, discernment, emotion, feeling, gut reaction, heart, insight, intuition, judgment, keenness, perceptiveness, rationale, sensation, sense, sensitiveness, sensitivity, sentiment, susceptibility, taste, vibes


Antonyms: apathy, indifference, insensibility, lethargy


جملات نمونه

1. tactile sensibility
سوهشمندی پرماسی،حساسیت لامسه ای

2. Everything he writes demonstrates the depth of his sensibility.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که می نویسد عمق احساساتش را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که او می نویسد عمق حساسیت او را نشان می دهد

3. No one with sensibility would buy the book.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس با حساسیت کتاب را نخریده است
[ترجمه گوگل]هیچ کس با حساسیت این کتاب را خریداری نمی کند

4. You should marry intellect with sensibility in dealing with it.
[ترجمه ترگمان]شما باید با عقل و منطق در مقابله با آن ازدواج کنید
[ترجمه گوگل]شما باید عقل را با حساسیت در برخورد با آن ازدواج کنید

5. With sharp eyes and keen sensibility, she has uncompromisingly tackled the hot issues in China.
[ترجمه ترگمان]با چشمانی تیز و حساسیت تیز، او به طور سازش ناپذیری به مسائل داغ چین رسیدگی کرده است
[ترجمه گوگل]با چشمان تیز و حساسیت مشتاقانه، او بدون هیچ مشکلی مسائل گرم در چین را حل کرده است

6. Trust your own palate and your own sensibility.
[ترجمه ترگمان]به حس چشایی و حساسیت خودت اعتماد کن
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس خود و احساس خود را

7. That contrast of tender sensibility and senseless brutality was etched into my mind, exposing the utter meaninglessness of violence and war.
[ترجمه ترگمان]این تضاد احساسات لطیف و senseless در ذهن من حک شده و آشکار بود که خشونت و خشونت در جنگ دیده می شود
[ترجمه گوگل]این کنتراست حساسیت منصفانه و بی رحمی بی معنی به ذهنم خطور کرد، و بی معنی بودن کامل خشونت و جنگ را به نمایش گذاشت

8. He has a much more refined sensibility than I even aspire to.
[ترجمه ترگمان]خیلی more از آن چیزی است که من حتی آرزویش را هم دارم
[ترجمه گوگل]او حساسیت بیشتری دارد که من حتی به آن علاقه ندارم

9. In these novels of great emotional intensity, sensibility and sentimentality lead to virtue.
[ترجمه ترگمان]در این رمان های شدت عاطفی بالا، حساسیت و حساسیت به فضیلت منجر می شود
[ترجمه گوگل]در این رمان های شدید عاطفی، حساسیت و احساسات منجر به فضیلت می شود

10. He had the sensibility to see what war now really meant, and he had to power to explain it.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که حالا جنگ چه معنایی دارد، و باید قدرت توضیح دادنش را داشت
[ترجمه گوگل]او حساسیت داشت تا ببیند که جنگ واقعا چه معنایی دارد و باید قدرت توضیح آن را داشته باشد

11. He revealed also the most unexpected sensibility.
[ترجمه ترگمان]او همچنین the sensibility را آشکار کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین حساسیت غیرمنتظره را نشان داد

12. If this involves smuggling something of an avant-garde sensibility into the theorization of television, so be it.
[ترجمه ترگمان]اگر این امر شامل قاچاق چیزی از حساسیت آوانگارد در نظریه پردازی تلویزیون باشد، پس باشد
[ترجمه گوگل]اگر این شامل قاچاق چیزی از حساسیت آوانگارد به نظریه سازی تلویزیون، پس آن را

13. Visual sensibility is a prerequisite of art appreciation, and a genuine aesthetic experience is both self-sufficient and disinterested.
[ترجمه ترگمان]درک بصری پیش نیاز قدردانی از هنر است و یک تجربه زیبایی شناختی واقعی هم خودکفا و هم disinterested
[ترجمه گوگل]حساسیت بصری پیش شرط ارزیابی هنر است و تجربه زیبایی شناختی واقعی هم خود کافی و هم بی نظیر است

14. It was a fundamental assault on our sensibility and aroused a horror almost too deep for tears.
[ترجمه ترگمان]این یک حمله اساسی بود که نسبت به ما احساس می کرد و وحشت داشت بیش از آن که بتواند اشک بریزد
[ترجمه گوگل]این یک حمله اساسی به حساسیت ما بود و موجب وحشت تقریبا عمیق برای اشک شد

15. His whole sensibility revolves around the fact that he was born white and is now a cop.
[ترجمه ترگمان]همه احساساتش به این واقعیت کشیده که او سفید به دنیا امده و حالا یک پلیس است
[ترجمه گوگل]حساسیت کامل او در اطراف این واقعیت است که او سفید و متولد شده است و اکنون پلیس است

tactile sensibility

سوهشمندی پرماسی، حساسیت لامسه‌ای


پیشنهاد کاربران

بینشfaculty of observation قوه ذهنی احساس و درک sensibility
نیروهای ذهنی از قلب عشق mental forces of the Love heart
Your arm is the world of true love, whispers of romance the Super sense love heart and together with hug heat awake of the" smell of Love paradise, is full of enjoyable peace of mind
آغوش بازوی تو دنیایی از عشق واقعی است، زمزمه های رومانتیک سوپرآسانه قلب عاشق و با هم آغوش حرارت گرما بیدار از "
� بوی عشق بهشت، پر از آرامش لذت بخش از ذهن است
Your hug is a world of motivation for the love and fervor of femininity ( Lady's feelings ) to live a life with real love
آغوش شما دنیای انگیزه عشق و لطافت بانویی برای سپری جان عمر زندگی با عشق حقیقی است

مشعر، شعور، وقوف

حساسیت ها
The show was careful not to offend local sensibilities ( = hurt the feelings of local people )

حساسیت

Sensibility قابلیت درک احساسات
Sensibilities احساسات


کلمات دیگر: