1. she is a master of coquetry
او در عشوه گری ید طولایی دارد.
2. If she showed any tendency to coquetry he would be apt to straighten her tie, or if she "took up" with him at all, to call her by her first name.
[ترجمه ترگمان]اگر او تمایلی به طنازی و طنازی نشان می داد، می توانست کراواتش را صاف کند، یا اگر او اصلا با او حرف می زد، تا اسمش را با اسم کوچکش صدا بزند
[ترجمه گوگل]اگر او تمایل به کوکتی را نشان داد، او مناسب خواهد بود تا کراوات خود را درست کند یا اگر او با او تمام شود، نام او را با او تماس بگیرد
3. she showed any tendency to coquetry he would be apt to straighten her tie, or if she " took up " with him at all, to . . .
[ترجمه ترگمان]او تمایلی به طنازی و طنازی نشان می داد که کراواتش را صاف کند، یا اگر هم با او حرف می زد …
[ترجمه گوگل]او هر تماشایی را نشان می دهد که به اوج لذت برسد، او مناسب است که بتواند کراواتش را درست کند، یا اگر او را با او در میان بگذارد
4. Claudio was easily caught in her web of coquetry and lies.
[ترجمه ترگمان]کلادیو به راحتی در تار coquetry و دروغ ها گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]کلودیو به راحتی در وب خود از کوکتل و دروغ ها گرفتار شد
5. Learn to be mischievous and coquetry.
[ترجمه ترگمان]ناز و عشوه و عشوه گری را یاد بگیرید
[ترجمه گوگل]یاد بگیرید بدبخت و کوکتی باشید
6. The moment she met a man she would play the coquetry.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای که با مردی آشنا شد، با عشوه گری بازی می کرد
[ترجمه گوگل]لحظه ای را دیدم که او مردی را دید که در آن کوکتل بازی می کرد
7. A man is being used to a woman' s self-will, coquetry, even making trouble out of nothing, that is love.
[ترجمه ترگمان]یک مرد به اراده یک زن عادت دارد، عشوه گری، حتی دردسر درست کردن، عشق است
[ترجمه گوگل]یک مرد به خودخواهی زن استفاده می شود، هماهنگی، و حتی از هیچ چیز مسخره می شود، یعنی عشق است
8. She laughed, twisting her shoulder in a horrible parody of coquetry.
[ترجمه ترگمان]در حالی که شانه خود را با طنازی و طنازی می چرخاند، خندید
[ترجمه گوگل]او خندید، پیچش شانه خود را در یک تصنیف وحشتناک از coquetry
9. She had lost her shame, she lost her coquetry.
[ترجمه ترگمان]او شرم خود را از دست داده بود، عشوه گری را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]او شرمسارش را از دست داده بود، او هماهنگی خود را از دست داد