کلمه جو
صفحه اصلی

inventive


معنی : مبتکر، اختراعی، اختراع کننده
معانی دیگر : خلاقه، تازه اندیشانه، ابتکاری، مبتکرانه، نوآفرین

انگلیسی به فارسی

اختراع کننده، اختراعی، مبتکر


اختراع، مبتکر، اختراعی، اختراع کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inventively (adv.), inventiveness (n.)
(1) تعریف: adept at thinking up new ideas or at devising new objects or methods; imaginative.
متضاد: uninventive
مشابه: clever, creative, imaginative, original, resourceful

(2) تعریف: of or relating to invention.

• apt at inventing, creative; characterized by invention; new, original
an inventive person is good at inventing things or has clever and original ideas.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ابداعی، اختراعی

مترادف و متضاد

مبتکر (صفت)
original, ingenious, inventive, originative

اختراعی (صفت)
inventive

اختراع کننده (صفت)
inventive

creative


Synonyms: adroit, artistic, avant-garde, breaking new ground, causative, constructive, demiurgic, deviceful, fertile, forgetive, formative, fruitful, gifted, imaginative, ingenious, innovational, innovative, innovatory, inspired, original, originative, poetical, productive, resourceful, teeming


Antonyms: stolen, uncreative, uninventive, unoriginal


جملات نمونه

1. inventive power
نیروی خلاقه

2. in inventive woman
زنی نوآور

3. Lone parents have to be self-reliant, resilient and inventive.
[ترجمه ترگمان]والدین لون باید متکی به خود، انعطاف پذیر و مبتکر باشند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر تنها باید وابسته به خود، انعطاف پذیر و اختراع باشند

4. It inspired me to be more inventive with my own cooking.
[ترجمه ترگمان]به من الهام شد که در آشپزی خودم خلاقیت بیشتری داشته باشم
[ترجمه گوگل]من الهام گرفتم که با پخت و پز خود منحصر به فرد باشم

5. He was amazingly inventive and resourceful, and played a major role in my career.
[ترجمه ترگمان]او به طرز شگفت انگیزی مبتکر و مبتکر بود و نقش مهمی در کار من ایفا کرد
[ترجمه گوگل]او شگفت آور اختراع و منحصر به فرد بود و نقش مهمی در زندگی حرفه ای من ایفا کرد

6. He was highly inventive.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی مبتکرانه بود
[ترجمه گوگل]او بسیار نوآورانه بود

7. This is a courageous and inventive piece of film-making.
[ترجمه ترگمان]این یک فیلم شجاعانه و مبتکرانه است
[ترجمه گوگل]این یک قطعه شجاع و نوآورانه از فیلم سازی است

8. This device is the offspring of his inventive mind.
[ترجمه ترگمان]این وسیله زاییده ذهن مبتکر او است
[ترجمه گوگل]این دستگاه فرزند ذهن اختراع او است

9. Scots are an adventurous and inventive people.
[ترجمه ترگمان]اسکاتلندی ها افراد ماجراجو و مبتکرانه هستند
[ترجمه گوگل]اسکاتلندی ها افراد پرماجرا و اختراع هستند

10. Her fertile and inventive imagination came to her aid.
[ترجمه ترگمان]تخیلات واهی و مبتکرانه او به کمک او آمد
[ترجمه گوگل]تخیل حاصلخیز و اختراع او به کمک او رسید

11. Existing class members can be very inventive if asked to help publicise a class.
[ترجمه ترگمان]در صورتی که از اعضای کلاس موجود بخواهد به تبلیغ عمومی یک کلاس کمک کند، اعضای کلاس موجود می توانند بسیار مبتکرانه باشند
[ترجمه گوگل]اگر از خواسته شدن برای تبلیغ کلاس ها خواسته شود، اعضای کلاس درس می توانند بسیار نوآور باشند

12. Rich colors, luscious textures, and inventive layering are giving women more options in hosiery than in past seasons.
[ترجمه ترگمان]رنگ های غنی، بافت های luscious، و لایه بندی مبتکرانه، به زنان گزینه های بیشتری را در hosiery نسبت به فصل های گذشته می دهند
[ترجمه گوگل]رنگ های پرطرفدار، بافت های خوش طعم و لایه بندی نوآورانه، زنان بیشتری را در جوراب های جوراب می گذارند نسبت به فصول گذشته

13. This is Dahl at his most inventive and least violent best.
[ترجمه ترگمان]این دال به most و کم ترین violent است
[ترجمه گوگل]این Dahl در بهترین خود را اختراع و کمتر خشونت آمیز است

14. In this his inventive energy makes Welch's more delicate line appear fussy and twee.
[ترجمه ترگمان]در این زمینه، انرژی مبتکرانه او باعث می شود که ولش s و twee به نظر برسد
[ترجمه گوگل]در این انرژی نوآورانه خود را، خط ظریف تر ولوچ را ظاهر سفت و محکم می کند

inventive power

نیروی خلاقه


in inventive woman

زنی نوآور


پیشنهاد کاربران

نوآورانه

خلاق - مبتکر


مبتکر
خلاق
نوآفرین

نوآور و مبتکر

خلاقانه
مبتکرانه


کلمات دیگر: