کلمه جو
صفحه اصلی

nonchalantly


سهل انگارانه، اهمال کارانه، مسامحه کارانه، از روی پشت گوش فراخی

انگلیسی به انگلیسی

• calmly; indifferently

جملات نمونه

1. He walked nonchalantly to the door.
[ترجمه ترگمان]با خونسردی به طرف در رفت
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدا به درب رفت

2. 'I already know,' she replied nonchalantly.
[ترجمه ترگمان]او با خونسردی جواب داد: می دونم
[ترجمه گوگل]'من قبلا می دانستم،' او بی وقفه پاسخ داد

3. She shrugged nonchalantly and turned away.
[ترجمه ترگمان]او با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و برگشت
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمنتظره شانه هایش را خم کرد و برگشت

4. He was leaning nonchalantly against the wall.
[ترجمه ترگمان]او به آرامی به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمنتظره در برابر دیوار تکیه کرد

5. People were moving more slowly and nonchalantly, without the pretext of a destination or purpose.
[ترجمه ترگمان]مردم آرام تر و nonchalantly حرکت می کردند بی آنکه بهانه و هدف داشته باشند
[ترجمه گوگل]مردم بدون آگاهی از یک مقصد یا هدف، آهسته تر و بی رحمانه حرکت می کردند

6. He also captured tradesmen posing nonchalantly outside their stores and ragged black labourers awaiting hire to unload steamboats.
[ترجمه ترگمان]او همچنین تجار را در خارج از فروشگاه ها و کارگران سیاه پوست که منتظر بودند بار کشتی را خالی کنند، دستگیر کرده بود
[ترجمه گوگل]او همچنین معامله گران را که خارج از مغازه های خود بودند و کارگران سیاه پوست را در انتظار استخدام برای فروختن کشتی های بخار گرفتند، دستگیر کردند

7. It occurs when Chan nonchalantly eases himself down a brick wall, bracing his legs against a convenient palm tree.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق زمانی رخ می دهد که چان با خونسردی خودش را از یک دیوار آجری راحت می کند و پاهایش را بر روی یک درخت نخل مناسب قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این اتفاق می افتد زمانی که چان بدون تساوی خود را از یک دیوار آجری کم می کند، پا را در برابر یک درخت نخل راحت می کند

8. On the screen a woman nonchalantly opens the lid of a washing machine and out leaps one of the Things.
[ترجمه ترگمان]یک زن با خونسردی در توری یک ماشین لباس شویی را باز می کند و از روی یکی از چیزها می پرد
[ترجمه گوگل]بر روی صفحه نمایش یک زن بدون سر و صدا درب یک ماشین لباسشویی را باز می کند و یکی از چیزها را پرش می کند

9. Again Tu Wei - yueh smiled nonchalantly and remained silent.
[ترجمه ترگمان]Again وی وی - با خونسردی لبخند زد و ساکت ماند
[ترجمه گوگل]دوباره Tu Wei - yuh لبخند نجیب زاده لبخند زد و ساکت شد

10. Oh, it's just a statue nonchalantly.
[ترجمه ترگمان]اوه، این فقط یه مجسمه
[ترجمه گوگل]اوه، این فقط یک مجسمه به طور غیرمعمول است

11. I turned and started running nonchalantly back up court.
[ترجمه ترگمان]برگشتم و با خونسردی و خونسردی به طرف دادگاه به راه افتادم
[ترجمه گوگل]من تبدیل شدم و شروع به کار کرد و به طور غیرقانونی پشت سر داد

12. They nonchalantly dived in, swam swiftly across the pool and pulled themselves up on the big rocks to luxuriate the sun.
[ترجمه ترگمان]با خونسردی به داخل آب شیرجه رفتند و به سرعت در استخر شنا کردند و خود را روی صخره های بزرگ کشیدند تا خورشید را آرام کنند
[ترجمه گوگل]آنها به طور غریزی غواصی می کردند، به سرعت در سراسر استخر شنا می کردند و خود را بر روی سنگ های بزرگ می کشیدند تا خورشید را خیره کنند

13. So says my oldest nonchalantly as he go in the car yesterday.
[ترجمه ترگمان]oldest با خونسردی گفت: همین دیروز رفت تو ماشین
[ترجمه گوگل]بنابراین قدیمی ترین و بی رحمانه ای که دیروز به ماشین می آید می گوید

14. To sleep nonchalantly in the shade of her breasts.
[ترجمه ترگمان]برای خوابیدن در سایه سینه های او، راحت بخواب رفت
[ترجمه گوگل]به سادگی سینه هایش را به طور غیرمعمول بخواند

پیشنهاد کاربران

بی خیال

با خونسردی

با بی تفاوتی و به آرامی


کلمات دیگر: