کلمه جو
صفحه اصلی

dictation


معنی : دیکته، املاء، تلقین
معانی دیگر : املا، مطلب املا

انگلیسی به فارسی

املا، دیکته، تلقین، تحمیل


دیکته، املاء، تلقین


انگلیسی به انگلیسی

• dictation of words; words dictated; words recorded as dictated; issuing of commands
dictation is the speaking aloud of words for someone else to write down.
a dictation is a test of your knowledge of a language, in which you write down a text that is read aloud to you.

مترادف و متضاد

Synonyms: record, correspondence, notes, shorthand, stenography, copy, transcription


دیکته (اسم)
dictation

املاء (اسم)
dictation, spelling, orthography

تلقین (اسم)
suggestion, dictation, empathy

account


جملات نمونه

Persian dictation

املای فارسی


1. persian dictation
املای فارسی

2. She is transcribing, from his dictation, the diaries of Simon Forman.
[ترجمه ترگمان]او در حال پیاده کردن، از تقریر او، خاطرات سیمون Forman است
[ترجمه گوگل]او از دیکتاتوری خود خاطراتی از سیمون فرمان را ترجمه می کند

3. The new secretary takes dictation very well.
[ترجمه ترگمان]منشی جدید به خوبی دیکته می کند
[ترجمه گوگل]منشی جدید بسیار خوب عمل می کند

4. There were no secretaries available to take dictation .
[ترجمه ترگمان]هیچ منشی در دسترس نبود که به او دیکته کند
[ترجمه گوگل]هیچ دبیری در اختیار دیکته نبود

5. The teacher gave us a French dictation.
[ترجمه ترگمان]معلم به ما دیکته فرانسوی داد
[ترجمه گوگل]معلم به ما یک دیکتاتوری فرانسه داد

6. We did a French dictation in class.
[ترجمه ترگمان]ما یک دیکته فرانسوی در کلاس انجام دادیم
[ترجمه گوگل]ما یک کلاس دیکته فرانسه داریم

7. I wrote some letters at his dictation.
[ترجمه ترگمان]من چند نامه در دیکته او نوشتم
[ترجمه گوگل]من چند نامه را در دیکته اش نوشتم

8. We have a dictation every English class.
[ترجمه ترگمان]ما هر کلاس انگلیسی را دیکته می کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک دیکته برای هر کلاس انگلیسی داریم

9. Her secretary is very good at taking dictation.
[ترجمه ترگمان]منشی او در گرفتن دیکته بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]دبیرخانه او در گرفتن دیکته بسیار خوب است

10. The teacher gave them a dictation.
[ترجمه ترگمان]معلم برایشان دیکته کرد
[ترجمه گوگل]معلم به آنها دیکته داد

11. We had some very difficult words in our dictation.
[ترجمه ترگمان]ما کلمات خیلی سختی را در دیکته خود داشتیم
[ترجمه گوگل]ما در دیکشنری ما چند واژه بسیار دشوار داشتیم

12. Our French dictation lasted half an hour.
[ترجمه ترگمان]دیکته فرانسوی ما نیم ساعت طول کشید
[ترجمه گوگل]دیکتاتوری فرانسوی ما نیم ساعت طول کشید

13. I find it difficult to write letters from dictation.
[ترجمه ترگمان]نوشتن نامه های from دشوار است
[ترجمه گوگل]برای نوشتن نامه ها از دیکته سخت است

14. Mere dictation to a typist in the normal course of business is not evidence of excessive publication.
[ترجمه ترگمان]دیکته کردن مادر به ماشین نویس در دوره معمول کسب وکار، شاهدی بر انتشار بیش از حد نیست
[ترجمه گوگل]دیکتاتوری به تایپیست در مسیر طبیعی کسب و کار نشانه ای از انتشار بیش از حد نیست

15. As a secretary, I often have to take dictation.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک منشی، من اغلب باید دیکته کنم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک منشی، من اغلب باید دیکته کنم

پیشنهاد کاربران

دیکته

امرو نهی


کلمات دیگر: