کلمه جو
صفحه اصلی

inevitability


معنی : نا گزیری
معانی دیگر : چاره ناپذیری، ضرورت، حتمیت، چیز حتمی یا بدیهی، چیز طبیعی، امر عادی

انگلیسی به فارسی

اجتناب ناپذیری، ناگزیری، چاره ناپذیری


اجتناب ناپذیری، نا گزیری


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being inescapable, unavoidability; something which cannot be prevented or avoided

مترادف و متضاد

ناگزیری (اسم)
inevitability

جملات نمونه

1. The sports association accepted the inevitability of a breakaway by the elite clubs.
[ترجمه ترگمان]انجمن ورزش اجتناب ناپذیر بودن جدایی از باشگاه های نخبگان را پذیرفت
[ترجمه گوگل]انجمن ورزش، اجتناب ناپذیری یک باشگاه نخبه را از بین برد

2. She was learning to accept the inevitability of death.
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفته بود که جبر مرگ را بپذیرد
[ترجمه گوگل]او در حال یادگیری پذیرش اجتناب ناپذیر مرگ است

3. The tragedy had a certain inevitability about it.
[ترجمه ترگمان]این تراژدی بم نزله یک جبر است
[ترجمه گوگل]این تراژدی در مورد آن اجتناب ناپذیر است

4. There was an inevitability about their defeat.
[ترجمه ترگمان]این شکست اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]در مورد شکست آنها اجتناب ناپذیر بود

5. We are all bound by the inevitability of death.
[ترجمه ترگمان]ما همه به حکم جبر مرگ محدود هستیم
[ترجمه گوگل]همه ما ناگزیر مرگ است

6. There was no inevitability about the installation of the National Socialists in power.
[ترجمه ترگمان]در جریان نصب سوسیالیست ها بیش از حد لزوم وجود نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ گونه اجتناب ناپذیری در مورد نصب سوسیالیست های ملی در قدرت وجود نداشت

7. Another group of labor leaders recognized the inevitability of teams.
[ترجمه ترگمان]گروهی دیگر از رهبران کار اجتناب ناپذیر بودن تیم های را تشخیص دادند
[ترجمه گوگل]گروه دیگری از رهبران کارگری، اجتناب ناپذیری تیم را به رسمیت شناختند

8. Where, later, Joyce would see it, with tedious inevitability, and ask questions.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، پس از آن، جو یس با جبر و جبر، آن را می دید و از او سوال می کرد
[ترجمه گوگل]جایی که بعدا، جویس، با اجتناب ناپذیری خسته کننده، و سوال می کند

9. Better, thought Sammler, to accept the inevitability of imitation and then to imitate good things.
[ترجمه ترگمان]باخود اندیشید: بهتر است که آن جبر را تقلید کنی و آن وقت از چیزهای خوب تقلید کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است، Sammler فکر، به پذیرش اجتناب ناپذیر تقلید و سپس به تقلید چیزهای خوب است

10. One proposed change, however, has an air of inevitability about it: the junking of the monarchy.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک تغییر پیشنهاد شده، یک حالت اجتناب ناپذیر در مورد آن دارد: the سلطنت
[ترجمه گوگل]با این حال، یکی از تغییرات پیشنهادی، ناشی از اجتناب ناپذیری در مورد آن است: تخریب سلطنت

11. Should we accept the inevitability and permanence of this state of affairs?
[ترجمه ترگمان]آیا باید جبر و دوام این وضع را بپذیریم؟
[ترجمه گوگل]آیا باید اجتناب ناپذیر بودن و پایداری این وضعیت را قبول کنیم؟

12. With appalling, instinctive inevitability the cycle would recommence.
[ترجمه ترگمان]دوباره این چرخه وحشتناک و غریزی را از نو آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]با ناخرسندی غریزی، چرخه مجددا آغاز می شود

13. There was always a power of inevitability generated by a self-confidence that made things fit together well.
[ترجمه ترگمان]همیشه نیروی اجتناب ناپذیری وجود داشت که به واسطه اعتماد به نفس به وجود آمده بود که همه چیز را به خوبی تطبیق می داد
[ترجمه گوگل]همیشه یک نیروی اجتناب ناپذیری ایجاد شده توسط یک اعتماد به نفس وجود داشت که همه چیز را با هم هماهنگ می کرد

14. That very inevitability is being challenged today by the accumulation of disastrous effects on body, nature, and place.
[ترجمه ترگمان]امروزه با تجمع اثرات فاجعه آمیز بر بدن، طبیعت، و مکان به شدت به چالش کشیده شده است
[ترجمه گوگل]امروزه این اجتناب ناپذیری با تجمع اثرات فاجعه بار بر بدن، طبیعت و مکان به چالش کشیده شده است

پیشنهاد کاربران

اجتناب ناپذیری

اجتناب ناپذیر

ناچار

inevitability ( noun ) = اجتناب ناپذیری، ناگزیری، لاعلاجی، ناچاری، ضرورت، چاره ناپذیری، چیز طبیعی، امر عادی، حتمیت، قطعیت

Definition =این واقعیت که مطمئناً اتفاق می افتد و نمی توان از آن اجتناب یا پیشگیری کرد/

the inevitability of change = اجتناب ناپذیری ( ناگزیری ) تغییر
historical inevitability = ضرورت تاریخی

Examples:
1 - His created a sense of inevitability around his campaign.
وی حسی از ضرورت حول کارزار انتخاباتی خود ایجاد کرد.
2 - He conveyed a belief in historical inevitability.
او باور به ضرورت تاریخی را نقل ( بیان ) کرد.
3 - the inevitability of the outcome made the challenge less exciting.
قطعیت نتیجه چالش را کمتر هیجان انگیز کرد.
4 - Once the shock of his sudden death began to wear off, there was a tragic inevitability about it.
هنگامی که شوک مرگ ناگهانی او به تدریج از بین رفت ، یک ضرورت ( قطعیت ) غم انگیز در مورد آن وجود داشت.


امر اجتناب ناپذیر
امر حتمی الوقوع
امر گریزناپذیر


کلمات دیگر: