کلمه جو
صفحه اصلی

mingle


معنی : امیختن، مخلوط کردن، ذکر کردن، ممزوج شدن
معانی دیگر : آمیختن، مخلوط شدن یا کردن، قاطی شدن یا کردن، آشوردن، سرشتن، (در مورد انسان) محشور شدن یا کردن، درآمیختن، نشست و برخاست کردن، بخاطر اوردن

انگلیسی به فارسی

ممزوج شدن، آمیختن، بخاطر آوردن، ذکر کردن، مخلوط کردن


مخلوط کردن، ممزوج شدن، امیختن، ذکر کردن


انگلیسی به انگلیسی

• mix, blend together with, merge; become combined into a mixture; associate, fraternize, socialize
when things mingle, they become mixed together.
if you mingle, you move among a group of people, chatting to different people.

مترادف و متضاد

امیختن (فعل)
incorporate, amalgamate, admix, mingle, mix, brew, knead, compound, synthesize, meddle, fuse, fuze, inosculate, interlard

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

ذکر کردن (فعل)
assign, mention, mingle, note, refer, specify, cite, mind, patter

ممزوج شدن (فعل)
mingle

physically join


Synonyms: admix, alloy, blend, coalesce, commingle, compound, intermingle, intermix, interweave, make up, marry, meld, merge, mix, unite, wed


Antonyms: disjoin


socialize


Synonyms: associate, circulate, consort, fraternize, gang up, hang out, hobnob, mix, network, pool, rub shoulders, tie in, work the room


Antonyms: be unsociable


جملات نمونه

1. with the expansion of communication, various races will further mingle
با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.

2. Mingle these two substances before the experiment.
[ترجمه ترگمان]این دو ماده را قبل از آزمایش از بین ببرید
[ترجمه گوگل]قبل از آزمایش این دو ماده را مخلوط کنید

3. Oil will not mingle with water.
[ترجمه ترگمان]نفت با آب قاطی نخواهد شد
[ترجمه گوگل]روغن با آب مخلوط نخواهد شد

4. The two rivers mingle their waters when they join.
[ترجمه ترگمان]این دو رودخانه وقتی که به هم می پیوندند، آب خود را مخلوط می کنند
[ترجمه گوگل]دو رود در هنگام ورود به آب، آبهای خودشان را مخلوط می کنند

5. The flowers mingle together to form a blaze of colour.
[ترجمه ایرج] گلها با هم تلاقی داده میشوندتا جلوه دیگری از رنگ ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]گل ها با هم مخلوط می شوند تا پرتوی از رنگ را شکل دهند
[ترجمه گوگل]گلها با هم مخلوط میشوند تا شکلی از رنگ ایجاد شود

6. Add the mint and allow the flavours to mingle.
[ترجمه ترگمان]نعناع را اضافه کنید و به طعم ها اجازه دهید که با هم مخلوط شوند
[ترجمه گوگل]نعناع را اضافه کنید و طعم دهنده را مخلوط کنید

7. If we mingle with the crowd, we should not be noticed.
[ترجمه ترگمان]اگر ما با جمعیت مخلوط بشویم، نباید توجه کنیم
[ترجمه گوگل]اگر ما با جمعیت مخلوط شویم، باید توجه نکنیم

8. One of the hostess's duties is to mingle with the guests.
[ترجمه A.A] یکی از وظایف میزبان اینه که با میهمانان خوش و بش کند
[ترجمه ترگمان]یکی از وظایف میزبانی باید با میهمانان مخلوط شود
[ترجمه گوگل]یکی از وظایف میزبان این است که با مهمانان ملاقات کند

9. I think I'll mingle some of these red flowers with the pink ones.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم یه سری از این گل قرمز رو با گل های صورتی قاطی کنم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم برخی از این گل های قرمز را با گل های صورتی مخلوط می کنم

10. If we mingle with the crowd we shall not be noticed.
[ترجمه ترگمان]اگر با جمعیت مخلوط بشویم، متوجه نخواهیم شد
[ترجمه گوگل]اگر ما با جمعیت مخالفت کنیم، متوجه نخواهیم شد

11. Water and alcohol may mingle with each other in any proportions.
[ترجمه ترگمان]آب و الکل ممکن است با هم در هر رابطه ای با هم مخلوط شوند
[ترجمه گوگل]آب و الکل ممکن است در هر نسبتی با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند

12. Several streams mingle in this river on their way to the sea.
[ترجمه ترگمان]چند جویبار از این رودخانه در راه دریا با هم مخلوط می شوند
[ترجمه گوگل]چندین جریان در این رودخانه در راه خود به دریا نفوذ می کنند

13. If you'll excuse me, I must go and mingle .
[ترجمه ترگمان]اگر مرا ببخشید، باید بروم و قاطی کنم
[ترجمه گوگل]اگر به من احترام بگذارید، باید بروم

14. Three streams mingle in this river on its way to the sea.
[ترجمه ترگمان]سه جویبار در این رودخانه در راه دریا با هم مخلوط می شوند
[ترجمه گوگل]سه رودخانه در این رودخانه به سوی دریا حرکت می کند

15. She was eager to mingle with the other guests.
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که با بقیه مهمانان قاطی شود
[ترجمه گوگل]او مشتاق با مهمانان دیگر بود

The muddy water of the river mingles with the green (water) of the lake.

آب گل‌آلود رودخانه با آب سبز دریاچه می‌آمیزد.


In his speech, he mingles truth and lies.

در نطقش حقیقت را با دروغ قاطی می‌کند.


He only mingles with millionaires.

او فقط با میلیونرها درمی‌آمیزد.


With the expansion of communication, various races will further mingle.

با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.


پیشنهاد کاربران

برقراری رابطه هم معنی میده
You are single, ready to mingle!

یکی شدن

معاشرت کردن، قاطی شدن ، گرم گرفتن

رل زدن

قاطی شدن ، با دیگران گرم گرفتن

با کسی جوشیدن ، خوش و بش کردن

خیلی صمیمی

ترکیب نژادی

یادآور شدن

ترکیب شدن مخلوط شدن
معاشرت کردن قاطی شدن mix

بُر خوردن ( با کسی یا عده ای )


کلمات دیگر: