کلمه جو
صفحه اصلی

exasperation


معنی : تشدید، غضب
معانی دیگر : خشم، عصبانیت، آزار، رنجه، خشم انگیزی

انگلیسی به فارسی

تشدید، غضب


ناراحتی، غضب، تشدید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an act of exasperating or the state of being exasperated.

• anger, infuriation, annoyance, irritation
exasperation is the feeling of annoyance you have when someone or something does not behave in the way that you would like.

مترادف و متضاد

تشدید (اسم)
amplification, augmentation, accent, resonance, intensification, exacerbation, strengthening, exasperation, contravention

غضب (اسم)
bate, irritation, anger, rage, wrath, fury, huff, ire, exasperation, bait, muck

upset, provocation


Synonyms: aggravation, anger, annoyance, besetment, bother, botheration, displeasure, exacerbation, fury, ire, irritant, irritation, nuisance, passion, pest, pique, plague, rage, resentment, vexation, wrath


Antonyms: calming, calmness, comfort, ease, placation, pleasing, soothing


جملات نمونه

1. she could hardly hide her exasperation
او به سختی می توانست خشم خود را پنهان کند.

2. The organization has expressed its exasperation with the government.
[ترجمه ترگمان]این سازمان خشم خود را از دولت ابراز کرده است
[ترجمه گوگل]این سازمان با دولت مخالفت کرده است

3. Mahoney clenched his fist in exasperation.
[ترجمه ترگمان]ماهونی بار با عصبانیت مشتش را مشت کرده بودند
[ترجمه گوگل]Mahoney مشت خود را در حالت خشمگین قرار داد

4. With a groan of exasperation, he picked up the luggage himself.
[ترجمه ترگمان]با ناله ای که حاکی از عصبانیت بود، چمدان خود را برداشت
[ترجمه گوگل]او با زحمت فراوان، خود را به چمدان برد

5. He shook his head in exasperation.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرش را تکان داد

6. He sighed in exasperation.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت اهی کشید
[ترجمه گوگل]او خشمگین شد

7. She blew out her cheeks in exasperation.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت گونه هایش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]او گونه هایش را در غم و اندوه فرو برد

8. She rolled her eyes in sheer exasperation.
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت چشمانش را چرخی داد
[ترجمه گوگل]او چشم های خود را در دلتنگی خیره کرد

9. 'Stop that noise,' he cried out in exasperation.
[ترجمه foruzan.n65] او با خشم فریاد زد: " این سر و صدا رو قطع کنید. "
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت فریاد زد: این صدا را بس کنید!
[ترجمه گوگل]'این سر و صدا را متوقف کنید،' او در خشمگین گریه کرد

10. Within the business community, exasperation with government regulation is virtually unanimous.
[ترجمه ترگمان]در جامعه تجاری، عصبانیت از مقررات دولتی به طور مجازی اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]در میان جامعه کسب و کار، اغراق با مقررات دولتی عملا یکنواخت است

11. William closes his eyes in exasperation.
[ترجمه ترگمان]و با عصبانیت چشمانش را بست
[ترجمه گوگل]ویلیام چشمان خود را در حالت عصبانیت بسته می کند

12. She stared at his back view in exasperation.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت به پشت سرش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در حالت عصبانیت خیره شده است

13. He looked at her with exasperation when she just gazed at him with wide deep blue eyes.
[ترجمه ترگمان]او با نگاهی عصبانی به او نگاه کرد که فقط با چشمان گشاد و آبی او به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او وقتی با چشمهای عمیق آبی نگاه کرد نگاهی به او انداخت

14. I betook myself to bed in some exasperation, and without really bothering to get undressed.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی به رختخواب رفتم و بدون اینکه خودم را لخت کنم به رختخواب رفتم
[ترجمه گوگل]من خودم را به تختخواب در برخی از خشم وحشت زده کردم، و بدون آنکه واقعا دچار ترس و وحشت شدم

15. Carol sighed in exasperation.
[ترجمه ترگمان]کارول با عصبانیت اهی کشید
[ترجمه گوگل]کارول در غم و اندوه آهی کشید

She could hardly hide her exasperation.

او به‌سختی می‌توانست خشم خود را پنهان کند.


پیشنهاد کاربران

کلافگی

آزردگی . ناراحتی


کلمات دیگر: