کلمه جو
صفحه اصلی

gnaw


معنی : ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن
معانی دیگر : با دندان قطعه قطعه بریدن و جویدن (مثل برخی درندگان)، گاز گاز کردن، موش وار جویدن، فرسودن، پوساندن، خوردن (فلزات و غیره)، کندن با گاز یا دندان

انگلیسی به فارسی

خاییدن، گاز گرفتن، کندن (با گاز یا دندان)، تحلیل رفتن، فرسودن، مانند موش جویدن، ساییدن


خجالت کشیدن، ساییدن، تحلیل رفتن، خاییدن، گاز گرفتن، کندن، مانند موش جویدن، خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gnaws, gnawing, gnawed
(1) تعریف: to bite or chew repeatedly on.
مترادف: chew
مشابه: bite, champ, eat, masticate, munch, nibble, ruminate

- a dog gnawing a bone
[ترجمه ترگمان] سگی استخوانی را می جوید
[ترجمه گوگل] یک سگ گاو استخوان

(2) تعریف: to make or shape by gnawing.
مترادف: chew, eat
مشابه: corrode, nibble, wear

- The mouse gnawed a hole in the cupboard.
[ترجمه ترگمان] موش یک سوراخ توی قفسه را گاز زد
[ترجمه گوگل] ماوس یک سوراخ در کابینت گرفت

(3) تعریف: to wear away gradually, as if by gnawing.
مترادف: corrode, erode, fret
مشابه: devour, eat, wear

- The fierce sea gnaws the shore.
[ترجمه ترگمان] دریای سرکش ساحل را می خورد
[ترجمه گوگل] دریا شدید دریا ساحل

(4) تعریف: to annoy, afflict, or trouble, esp. over a period of time.
مترادف: afflict, annoy, torment, trouble
مشابه: distress, eat, exasperate, irk, irritate, nettle, rankle, vex, worry

- Anxiety gnaws him day and night.
[ترجمه ترگمان] اضطراب روز و شب او را می خورد
[ترجمه گوگل] اضطراب او را روز و شب می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gnawable (adj.)
(1) تعریف: to bite or chew repeatedly.
مترادف: chew
مشابه: champ, masticate, munch, nibble

(2) تعریف: to cause a gradual wearing away, as if by gnawing.
مترادف: eat
مشابه: fret

• nibble, bite, chew; wear away, corrode
if animals or people gnaw something or gnaw at it, they bite it repeatedly.
if a feeling gnaws at you or gnaws away at you, it causes you to keep worrying; a literary use.

مترادف و متضاد

bite, chew


ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

تحلیل رفتن (فعل)
dwindle, gnaw, consume, assimilate, die down, eat, emaciate

گاز گرفتن (فعل)
gnaw, snap, nip, bite

کندن (فعل)
gnaw, pluck, channel, pug, pick, gully, pull, peel, trench, gouge, mine, dig, incise, enucleate, cut out, rend, scoop, evulse

خاییدن (فعل)
gnaw, chew, masticate

خوردن (فعل)
fit, gnaw, feed, strike, hit, match, eat, grub, drink, corrode, hurtle, devour, erode, take a meal

مانند موش جویدن (فعل)
gnaw

Synonyms: champ, chaw, chomp, consume, corrode, crunch, devour, eat, eat away, erode, gum, masticate, munch, nibble, wear


be bothered, worried about


Synonyms: annoy, bedevil, beleague, distress, eat at, fret, harass, harry, haunt, irritate, nag, pester, plague, prey on one’s mind, rankle, tease, trouble, wear down


جملات نمونه

A dog gnawing a bone.

سگی که استخوان در دهان می‌جود.


1. to gnaw a hole
با جویدن سوراخ کردن

2. Self-doubt began to gnaw away at her confidence.
[ترجمه ترگمان]شک و تردید در مورد اعتماد به نفس او شروع به جویدن کرد
[ترجمه گوگل]شک و تردید به اعتماد به نفس او خفه شد

3. Babies like to gnaw hard objects when they're teething.
[ترجمه ترگمان]بچه ها دوست دارن وقتی دارن دندون در میارن چیزای سختی رو گاز بگیرن
[ترجمه گوگل]بچه ها دوست دارند هنگامیکه بیدار میشوند اجسام سخت را بشورند

4. Woodlice attack living plants and gnaw at the stems.
[ترجمه ترگمان]woodlice به گیاهان زنده حمله می کنند و ساقه ها را gnaw
[ترجمه گوگل]Woodlice حمله به گیاهان زنده و gnaw در ساقه

5. Bad debts are continuing to gnaw away at the bank's profits.
[ترجمه ترگمان]بدهی های بد همچنان ادامه دارد تا سود بانک را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]بدهی های بد ادامه می یابد تا از سود بانکی دور شوند

6. The cat began to gnaw at the skin of the dead snake.
[ترجمه ترگمان]گربه شروع به جویدن پوست مار مرده کرد
[ترجمه گوگل]گربه شروع به گله کردن در پوست مار مرده کرد

7. The reality of reengineering has begun to gnaw away at those who had earnestly embraced this newest form of management self-improvement.
[ترجمه ترگمان]واقعیت مهندسی مجدد شروع به جویدن آن هایی کرده است که به طور جدی این نوع خود بهبود را پذیرفته بودند
[ترجمه گوگل]واقعیت مجدد مهندسی دوباره شروع شده است به کسانی که این جدیدترین شکل خودمراقبتی مدیریت را درک کرده اند

8. Porcupines live there now, the ones who gnaw scars on to the maple trees.
[ترجمه ترگمان]porcupines آنجا زندگی می کنند، کسانی که جای زخم ها را به درخت های افرا می خورند
[ترجمه گوگل]پروکایپین ها در آنجا زندگی می کنند، کسانی که بر روی درختان افرا زخمی می کنند

9. A monster eating a child does not just gnaw its head, but holds its wrists to stop it wriggling.
[ترجمه ترگمان]هیولایی که بچه را می خورد، نه فقط سرش را می جوید، اما مچ دستش را نگه می دارد تا آن را درهم چفت کند
[ترجمه گوگل]هیولا خوردن یک کودک نه تنها سر خود را گرسنه می کند، بلکه مچ دست خود را حفظ می کند تا آن را از بین ببرد

10. It gnawed at him as he wanted to gnaw at food.
[ترجمه ترگمان]همان طور که می خواست غذا را می جوید، می جوید
[ترجمه گوگل]او در حالی که میخواهد در غذا گرسنه بماند، به او خیره شد

11. Then if you find it is starting to gnaw something which it shouldn't you can direct its attention elsewhere.
[ترجمه ترگمان]پس اگر چیزی پیدا کردید چیزی را که نباید به جای دیگری توجه کنید، شروع به جویدن آن می کند
[ترجمه گوگل]سپس اگر شما آن را پیدا کنید شروع به چیزی چیزی است که نباید آن را جلب کرد

12. A rat's teeth are strong enough to gnaw through lead pipes.
[ترجمه ترگمان]دندان های موش به اندازه کافی قوی هستند که لوله های سرب را گاز بگیرند
[ترجمه گوگل]دندان های موش به اندازه کافی قوی هستند که بتوانند از طریق لوله های سرب استفاده کنند

13. He'll grapple and gnaw at creatures just long enough to give you some time to retreat and wing some firebombs or send some mongrels in.
[ترجمه ترگمان]با گلاویز شدن و جویدن موجودات به اندازه کافی طول می کشد تا کمی به تو فرصت بدهد تا کمی استراحت کند و بعضی از mongrels را به آنجا بفرستد
[ترجمه گوگل]او فقط موجودات را به اندازه کافی بلند می کند و به گناه می اندازد تا زمان کمتری برای عقب نشینی و جابجایی برخی از بمب های آتشباری یا ارسال برخی از مگنوله ها به شما بدهد

14. And there are those who gnaw away at our national self - respect.
[ترجمه ترگمان]و کسانی هستند که به عزت نفس ملی ما gnaw
[ترجمه گوگل]و کسانی هستند که از احترام ملی خود رنج می برند

15. Rosa canina growing in the hedge and gnaw this forest cluster of shrubs, flowering from early spring to late fall has been opened.
[ترجمه ترگمان]رو زا در پرچین رشد می کرد و بوته های خار بوته ها را می جوید و از بهار خواب تا دیر وقت باز مانده بود
[ترجمه گوگل]رزا کانینا در حوضچه رشد می کند و این خوشه جنگلی بوته ها را می شکند و گلدهی از اوایل بهار تا پاییز اواخر افتتاح شده است

to gnaw a hole

با جویدن سوراخ کردن


The wolves gnawed at the carcass.

گرگ‌ها لاشه را با دندان تکه‌پاره کردند.


Anxiety is gnawing him (from within).

اضطراب او را از درون می‌خورد.


Waves gnawing away at the cliffs.

امواجی که صخره‌ها را می‌فرساید.


The anxious woman gnawed at her underlip.

زن دلواپس، لب زیرین خود را می‌جوید.


پیشنهاد کاربران

کندن، خوردن ، جویدن، گاز زدن ، با دندان تکه تکه کردن

مانند موش جویدن

آزار دادن
عذاب دادن
از بین بردن

خورۀ جان بودن - خورۀ انسان بودن - مانند خوره به جان افتادن

چنگ انداختن


کلمات دیگر: