کلمه جو
صفحه اصلی

anorexic


(پزشکی)، مبتلا به بی اشتهایی عصبی، داروی اشتها کم کن

انگلیسی به فارسی

(پزشکی) مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی


(پزشکی) داروی اشتها کم‌کن


(پزشکی) بی‌اشتها، کم‌اشتها (anorectic هم می‌گویند)


انگلیسی به انگلیسی

• suffering from anorexia nervosa (eating disorder characterized by a lack of appetite); anorectic, having no appetite
one who suffers from anorexia nervosa (eating disorder characterized by a lack of appetite)
if someone is anorexic, they are suffering from anorexia and so are very thin.

مترادف و متضاد

starving


Synonyms: bulimic, emaciated, malnourished, sickly looking, thin, without appetite


جملات نمونه

1. Other similarities between the suicide and the anorexic seem to me to relate to the individual's reactions to an impinging world.
[ترجمه ترگمان]تشابه ات دیگری بین خودکشی و the به نظر من مربوط به واکنش فرد به یک دنیای impinging کننده است
[ترجمه گوگل]شباهت های دیگر بین خودکشی و ناآرامی به نظر من مربوط به واکنش فرد به یک جهان مضر است

2. People do not become anorexic simply through slimming too much, nor alcoholic through drinking too much.
[ترجمه ترگمان]خیلی ساده از طرف slimming، نه الکل الکلی، نه الکلی که زیاده از حد الکل مصرف می کنند
[ترجمه گوگل]مردم به سادگی از طریق نوشیدن بیش از حد، و نه الکل به دلیل نوشیدن بیش از حد، بی روحی نیستند

3. Both the anorexic and the mystic are impervious to this simple chain of events.
[ترجمه ترگمان]هر دو the و the در برابر این زنجیره ساده از وقایع مقاوم هستند
[ترجمه گوگل]هر دو آنورکسی و عارف به این زنجیره ساده رویدادها ناسازگارند

4. She looks anorexic to me.
[ترجمه ترگمان]به نظر من خیلی ضعیف است
[ترجمه گوگل]او به من نگاه می کند

5. Malnourished anorexic patients are more prone to side-effects and less responsive to medication than are other patients with depression.
[ترجمه ترگمان]بیماران anorexic anorexic بیشتر در معرض عوارض جانبی هستند و نسبت به دیگر بیماران مبتلا به افسردگی کم تر واکنش نشان می دهند
[ترجمه گوگل]بیماران نارسایی مزمن بیشتر در معرض اثرات جانبی و کمتر پاسخگو به دارو هستند نسبت به سایر بیماران مبتلا به افسردگی

6. In her paradoxical way, the anorexic is facing up to the truth implicit in her own convictions.
[ترجمه ترگمان]در حالت paradoxical، anorexic با حقیقت ضمنی در عقاید خودش مواجه است
[ترجمه گوگل]در روش پارادوکسی خود، بی نظمی است که به حقیقت اشاره شده در اعتقادات خود روبرو است

7. And, in similar circumstances, the anorexic can always starve herself again.
[ترجمه ترگمان]و در شرایط مشابه، anorexic همیشه می تواند از گرسنگی جان سالم به در ببرد
[ترجمه گوگل]و در شرایط مشابه، بی اشتهایی همیشه می تواند خود را گرسنگی کند

8. The yellow lights on their anorexic columns look mad, like cyclopean triffids, very thin, very tall.
[ترجمه ترگمان]نوره ای زرد روی ستون های anorexic، مثل triffids cyclopean، خیلی نازک و خیلی بلند به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]چراغ های زرد در ستون های anorexic آنها ظاهر می شوند مانند triffids cyclopean، بسیار نازک و بسیار بلند

9. Either she was not anorexic, or she was awfully bad at it.
[ترجمه ترگمان]یا او لاغر نبود، یا خیلی هم بد بود
[ترجمه گوگل]یا او غیرقانونی نبود، یا او به شدت بدی در آن بود

10. Even as an anorexic I knew this was bad and I had to do something.
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان یه چیزی که میدونم بد بود و من باید یه کاری می کردم
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک بی نظمی می دانستم که این بد است و من مجبور شدم کاری انجام دهم

11. The anorexic agent Mazindol was synthesized from chlorobenzene and phthalic anhydride via two new methods and its structure was determinated through UV, NMR and tautomerization .
[ترجمه ترگمان]The anorexic از کلروبنزن و phthalic anhydride از طریق دو روش جدید سنتز شد و ساختار آن از طریق UV، NMR و tautomerization ایجاد شد
[ترجمه گوگل]عامل مضر آنزیم مینیندول از طریق دو روش جدید از کلربرنزن و آنهیدر فتالیت سنتز شد و ساختار آن با استفاده از UV، NMR و توتومریسیون تعیین شد

12. Not eating makes an anorexic feel in control.
[ترجمه ترگمان]خوردن نکردن باعث می شود احساس راحتی در کنترل داشته باشید
[ترجمه گوگل]خوردن غذا باعث کنترل حساسیت زودرس می شود

13. For the parent struggling to help anorexic teenager every week is Eating Disorders Awareness Week.
[ترجمه ترگمان]برای والدینی که تلاش می کنند هر هفته به نوجوان anorexic کمک کنند، هفته آگاهی از اختلالات تغذیه ای است
[ترجمه گوگل]برای والدین که برای کمک به نوجوانان بی نظمی هر هفته هفته آگاهی از اختلالات خوردن است

14. Claire had been anorexic for three years.
[ترجمه ترگمان] سه سال بود که \"کلر\" زیاد غذا خورده بود
[ترجمه گوگل]کلر برای مدت سه سال در معرض خطر بوده است

پیشنهاد کاربران

کسی ک تصمیم میگیره غذا نخوره

بی اشتها


کلمات دیگر: