کلمه جو
صفحه اصلی

renown


معنی : اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت
معانی دیگر : نیک نامی، آوازه، بلندآوازگی، معروفیت، (مهجور) شایعه، مشهور کردن

انگلیسی به فارسی

اوازه، نام، شهرت، معروفیت، اشتهار، صیت، مشهور کردن


شهرت، نام، صیت، اشتهار، اوازه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: wide honor and acclaim; fame.
مترادف: celebrity, fame
مشابه: distinction, glory

- Her extraordinary voice brought her world renown.
[ترجمه ترگمان] صدای فوق العاده او شهرت جهانی او را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل] صدای خارق العاده او مشهور دنیا را به دست آورد

• repute, fame, notoriety
renown is the state of being well known or famous, usually for doing something good; a literary word.

مترادف و متضاد

اوازه (اسم)
bruit, news, air, reputation, buzz, fame, hearsay, renown

نام (اسم)
title, appellation, fame, name, noun, appellative, first name, nomenclature, renown, compellation, nomen

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

اشتهار (اسم)
reputation, glory, renown, popularization, repute, reputability

صیت (اسم)
popularity, renown

fame


Synonyms: acclaim, celebrity, distinction, éclat, eminence, glory, honor, illustriousness, kudos, luster, mark, note, notoriety, preeminence, prestige, prominence, prominency, rep, reputation, repute, stardom


Antonyms: anonymity, obscurity, unimportance


جملات نمونه

1. the university's renown is because of its professors
شهرت دانشگاه به خاطر استادان آن است.

2. a poet of great renown
یک شاعر بسیار بلند آوازه

3. their courage gave them renown
دلاوری آنان آنها را مشهور کرد.

4. Short is my date, but deathless my renown.
[ترجمه ترگمان]شورت تاریخ من است، اما شهرت من است
[ترجمه گوگل]کوتاه است تاریخ من، اما مرگم مشهور من است

5. Her renown spread across the country.
[ترجمه ترگمان]شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت
[ترجمه گوگل]مشهور او در سراسر کشور پخش می شود

6. He has won world renown for his films.
[ترجمه ترگمان]او برای فیلم های خود شهرتی جهانی به دست آورده است
[ترجمه گوگل]او برای فیلمهایش مشهور است

7. He achieved some renown as a football player.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید
[ترجمه گوگل]او بعنوان یک بازیکن فوتبال به خوبی شناخته شد

8. Now, you're a plants-woman of no small renown, if I may say so, your ladyship.
[ترجمه ترگمان]خوب، سرکار خانم، شما گیاهان گلدار و شهرت کوچکی هستید
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، شما یک گیاه زن از معروف کوچک، اگر من ممکن است بگویم، خدای شما

9. He was jealous of Voltaire's renown, but his judgment of him, not entirely favourable, was sound enough.
[ترجمه ترگمان]او به شهرت و شهرت ول تر حسادت می ورزید، اما قضاوت او نسبت به او کاملا خوشایند نبود
[ترجمه گوگل]او از شهرت والتر انتقام گرفت، اما قضاوت او از او، کاملا مطلوب نبود، به اندازه کافی صدا بود

10. Three women were to achieve national renown in this decade, two of them as sculptors, and one as Christmas-card Laureate.
[ترجمه ترگمان]سه زن در این دهه به شهرت ملی دست یافتند، دو نفر از آن ها مجسمه سازان، و یکی به عنوان برنده کارت تبریک کریسمس بودند
[ترجمه گوگل]سه زن در این دهه به افتخارات ملی دست یافتند، دو نفر از آنها به عنوان مجسمه سازان و یکی به عنوان برنده جایزه کریسمس کارت

11. Speakers of international renown will attend the conference.
[ترجمه ترگمان]سخنگویان شهرت بین المللی در این کنفرانس شرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانان مشهور بین المللی در کنفرانس شرکت خواهند کرد

12. Its pecan pie enjoys some renown in these here parts as well.
[ترجمه ترگمان]پای pecan در این مناطق نیز از شهرت برخوردار است
[ترجمه گوگل]این کیک پیتزا نیز در برخی از این قطعات به خوبی شناخته شده است

13. There was Lord Scarman of liberal renown, but also Lord Devlin.
[ترجمه ترگمان]لرد \"دولین\" و لرد \"دولین\" شهرت زیادی وجود داشته
[ترجمه گوگل]لرد اسرمان مشهور لیبرال بود، اما همچنین لرد دولین بود

14. The general's victories won him renown throughout the country.
[ترجمه ترگمان]پیروزی های ژنرال در سراسر کشور شهرت او را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]پیروزی های کلان او را در سراسر کشور مشهور کرد

Their courage gave them renown.

دلاوری آنان آنها را مشهور کرد.


a poet of great renown

یک شاعر بسیار بلند‌آوازه


The university's renown is because of its professors.

شهرت دانشگاه به خاطر استادان آن است.


پیشنهاد کاربران

آوازه - شهرت

fame
name
title

renown ( noun ) = شهرت، آوازه، نامی

a woman of great renown = زنی با شهرت زیاد
an artist of national renown = هنرمندی با شهرت ملی

examples:
1 - Her renown spread across the country.
شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت.
2 - he has won world renown for his films
او به خاطر فیلم هایش شهرت جهانی کسب کرده است
3 - he achieved some renown as a football player
او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید
4 - this school is of great renown
این مدرسه از شهرت زیادی برخوردار است


کلمات دیگر: