کلمه جو
صفحه اصلی

foredoomed


(verb transitive) تقدیر، محکومیت قبلی، ازپیش مقدر یا محکوم کردن

انگلیسی به فارسی

پیشگویی شده، از پیش مقدر یا محکوم کردن


انگلیسی به انگلیسی

• condemned beforehand, doomed in advance

جملات نمونه

1. laziness foredoomed him to failure
تنبلی از پیش او را محکوم به شکست کرد.

پیشنهاد کاربران

محکوم


کلمات دیگر: