کلمه جو
صفحه اصلی

conversationally

انگلیسی به فارسی

گفتگو


انگلیسی به انگلیسی

• in a conversational manner, talkatively; openly, informally

جملات نمونه

1. 'Have you been here long?' he asked conversationally.
[ترجمه ترگمان]خیلی وقته اینجایی؟ با لحنی دوستانه پرسید:
[ترجمه گوگل]آیا مدت زیادی در اینجا بوده اید؟ او پرسید: گفتگو

2. We'd wander round the house as we rambled conversationally.
[ترجمه ترگمان]همان طور که داشتیم صحبت می کردیم، اطراف خانه پرسه می زدیم
[ترجمه گوگل]همانطور که گفتگو می کردیم، می توانستیم دور خانه بچرخیم

3. I am at an unfavourable position in being conversationally unacquainted with English.
[ترجمه ترگمان]من در موقعیت نامطلوبی برای آشنایی با زبان انگلیسی هستم
[ترجمه گوگل]من در موقعیت نامشخصی با صحبت کردن با زبان انگلیسی آشنا هستم

4. But to the contrary, the ability to write conversationally is a highly valued—and marketable—skill.
[ترجمه ترگمان]اما برعکس، توانایی نوشتن conversationally یک مهارت بسیار با ارزش و قابل عرضه است
[ترجمه گوگل]اما برعکس، توانایی نوشتن مکالمات، مهارت بسیار ارزشمند و قابل فروش است

5. They like you, you know, " he said conversationally. "
[ترجمه ترگمان]او با تفنن گفت: \" آن ها از شما خوششان می آید
[ترجمه گوگل]آنها می دانند که شما را دوست دارند، گفت: گفتگو '

6. It comes in mirror-image forms — what are conversationally known as left- and right-handed versions.
[ترجمه ترگمان]آن در فرم های تصویر - تصویر - چیزی که به طور معمول به عنوان نسخه های چپ و راست شناخته می شوند، وجود دارد
[ترجمه گوگل]این در فرم های آینه تصویر می آید - آنچه به صورت گفتگو به صورت نسخه های چپ و راست دست شناخته می شود

7. Churchill speaks conversationally about people, events, and publications that a London resident in 1950 would have been familiar with.
[ترجمه ترگمان]چرچیل در مورد مردم، رویدادها، و publications صحبت می کند که ساکن لندن در سال ۱۹۵۰ با آن ها آشنا بود
[ترجمه گوگل]چرچیل در مورد مردم، رویدادها و نشریات صحبت می کند که یک لندن ساکن در سال 1950 با آن آشنا بوده است

8. Conversationally, people also use these words all the time, so the regulation could create discord between the oral and written uses of language.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، مردم همیشه از این کلمات استفاده می کنند، بنابراین مقررات ممکن است بین استفاده شفاهی و شفاهی از زبان اختلاف ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]به طور مکالمه، مردم همواره از این کلمات استفاده می کنند، بنابراین مقررات می تواند اختلاف بین استفاده شفاهی و کتبی از زبان را ایجاد کند

9. ” the Target asks lightly, conversationally, his first words ever said in my direction.
[ترجمه ترگمان]\"هدف به نرمی و مودبانه می پرسد\" اولین کلماتی که تا به حال در مسیر من گفته شد \"
[ترجمه گوگل]'هدف، به آرامی، مکالمه، اولین کلمات خود را هرگز در جهت من گفت

10. Lyrics are written almost conversationally, yet sung with passion.
[ترجمه ترگمان]شعر غزل های دریایی تقریبا با حرارت نوشته شده است، با این حال با شور و شوق خوانده می شود
[ترجمه گوگل]اشعار تقریبا مکالمه نوشته شده است، اما با شور و شوق خوانده شده است

11. How is it possible to become conversationally fluent in one of these languages in 2-months?
[ترجمه ترگمان]چگونه میتوان به طور واقعی در یکی از این زبان ها در ۲ ماه صحبت کرد؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان در 2 ماه از طریق صحبت کردن به طور صریح در یکی از این زبان ها صحبت کرد؟

12. And had I not wiped the floor with the little squirt, conversationally speaking?
[ترجمه ترگمان]و من کف اتاق را با آن آب پاش کوچک پاک نکرده بودم؟
[ترجمه گوگل]و آیا من با سر و صدای کوچکی که با صحبت کردن صحبت میکردم، آن را پاک نکردم؟

13. “Hello, Lenna. Why have you been following me for a week now?” the Target asks lightly, conversationally, his first words ever said in my direction.
[ترجمه ترگمان]سلام، چرا یک هفته است که مرا تعقیب می کنی؟ \" هدف به نرمی و مودبانه می پرسد \" اولین کلماتی که تا به حال در مسیر من گفته شد \"
[ترجمه گوگل]'سلام، لنا چرا شما یک هفته به دنبال من بوده اید؟ 'هدف، به آرامی، مکالمه، اولین حرف هایش که تا به حال در جهت من گفته است، می پرسد

14. The findings suggest that happy lives are social and conversationally deep, rather than solitary and superficial.
[ترجمه ترگمان]یافته ها حاکی از آن است که زندگی شاد اجتماعی و conversationally است، به جای خلوت و سطحی
[ترجمه گوگل]یافته های این تحقیق نشان می دهد که زندگی شاد زندگی اجتماعی و مکالمه ای عمیق است، نه تنفر و سطحی

پیشنهاد کاربران

یعنی حالتی که یه نفر بخواد یک مکالمه رو شروع کنه یا ادامه بده.
مثل وقتی که به اصطلاح بخوای سکوت جمع رو بشکنی.
held a long conversation on the subject.
to make a contribution to the discorse.

از لحاظ مکالمه


کلمات دیگر: