کلمه جو
صفحه اصلی

preoccupation


معنی : تمایل، شیفتگی، کار مقدم، اشغال قبلی
معانی دیگر : توجه فکری، فکر و ذکر، اشتغال فکری

انگلیسی به فارسی

توجه فکری، فکر و ذکر، اشتغال فکری


حواس‌پرتی


دغدغه، شیفتگی، تمایل، کار مقدم، اشغال قبلی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being completely engrossed or absorbed in thought.
مترادف: absorption, abstraction, immersion
مشابه: brown study, distraction, obsession, pensiveness, raptness

- His preoccupation with his car troubles kept him from concentrating during the meeting.
[ترجمه ترگمان] مشغولیت ذهنی او با مشکلات ماشینش، او را از تمرکز در طول جلسه حفظ کرد
[ترجمه گوگل] دغدغه او با مشکلات ماشینش او را از تمرکز در طول جلسه محروم کرد

(2) تعریف: the act of occupying in advance of or before another.

• being lost in thought, being occupied with meditations; obsession, fixation; thought that is constantly on one's mind; previous appropriation, prior tenure or possession
if you have a preoccupation with something, you keep thinking about it and concentrate all your thoughts on it, because it is important to you.

مترادف و متضاد

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

شیفتگی (اسم)
captivation, infatuation, preoccupation

کار مقدم (اسم)
preoccupation

اشغال قبلی (اسم)
preoccupation, prepossession

جملات نمونه

1. nowadays, his sole preoccupation is money
این روزها یگانه فکر و ذکر او پول است.

2. Their chief preoccupation was how to feed their families.
[ترجمه ترگمان]دغدغه اصلی آن ها این بود که چگونه به خانواده های خود غذا بدهد
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی آنها چگونگی تغذیه خانواده هایشان بود

3. The management's preoccupation with costs and profits resulted in a drop in quality and customer service.
[ترجمه ترگمان]مشغولیت مدیریت با هزینه ها و سود منجر به افت کیفیت و خدمات مشتریان شد
[ترجمه گوگل]علاقه مندی مدیران به هزینه و سود باعث کاهش کیفیت و خدمات مشتریان شد

4. She found his preoccupation with money irritating.
[ترجمه ترگمان]علاقه او را با پول و آزار دهنده یافته بود
[ترجمه گوگل]او دغدغه خود را با تحریک پول پیدا کرد

5. In his preoccupation with Robyn, Crook had neglected everything.
[ترجمه ترگمان]در مورد علاقه اش به روبین همه چیز را فراموش کرده بود
[ترجمه گوگل]کوروک در مشکالت خود با رابین، همه چیز را نادیده گرفته بود

6. Their main preoccupation was how to feed their families.
[ترجمه ترگمان]دغدغه اصلی آن ها این بود که چگونه به خانواده های خود غذا بدهد
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی آنها چگونگی تغذیه خانواده هایشان بود

7. Lately, his preoccupation with football had caused his marks at school to slip.
[ترجمه ترگمان]اخیرا، اشتغال او با فوتبال، جای او را در مدرسه ایجاد کرده بود
[ترجمه گوگل]اخیرا، علاقه او به فوتبال، علامت های خود را در مدرسه لغو کرد

8. By now this had become a major preoccupation for him.
[ترجمه ترگمان]اکنون این کار برای او اشتغال مهمی محسوب می شد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر این مسئله برای او مهم بود

9. His main preoccupation at that time was getting enough to eat.
[ترجمه ترگمان]نگرانی عمده او در آن زمان برای خوردن کافی بود
[ترجمه گوگل]دغدغه اصلی او در آن زمان به اندازه کافی برای خوردن بود

10. My main preoccupation now is trying to keep life normal for the sake of my two boys.
[ترجمه ترگمان]حالا مهم ترین مشغله من این است که به خاطر دو پسر من زندگی عادی داشته باشد
[ترجمه گوگل]مشکالت اصلی من در حال حاضر تلاش برای حفظ زندگی عادی به خاطر دو پسر من است

11. In the 1960s this preoccupation gave way to an urgent need to consider domestic problems such as racial disharmony and poverty.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰ این مشغولیت ذهنی به یک نیاز مبرم به فکر کردن به مشکلات داخلی مانند عدم هماهنگی نژادی و فقر انجامید
[ترجمه گوگل]در دهه 1960 این نگرانی به نیاز فوری برای در نظر گرفتن مشکلات داخلی مانند ناسازگار نژادی و فقر پرداخت

12. Linear preoccupation in the past remains a closed book to modern understanding.
[ترجمه ترگمان]مشغولیت خطی در گذشته یک کتاب بسته برای درک مدرن باقی می ماند
[ترجمه گوگل]مشکالت خطی در گذشته کتابی بسته به درک مدرن باقی مانده است

13. Music has been his major preoccupation since childhood.
[ترجمه ترگمان]موسیقی از دوران کودکی، مشغولیت عمده او بوده است
[ترجمه گوگل]موسیقی از دوران کودکی از دغدغه اصلی او بوده است

14. A major preoccupation of writers on organization has been the design of structures that will maximize efficiency.
[ترجمه ترگمان]تمرکز اصلی نویسندگان بر سازمان، طراحی سازه هایی بوده است که بهره وری را به حداکثر می رساند
[ترجمه گوگل]یک نگرانی عمده از نویسندگان در مورد سازمان طراحی سازه هایی است که بهره وری را حداکثر می کند

nowadays, his sole preoccupation is money.

این روزها یگانه فکر و ذکر او پول است.


His current preoccupation is the appointment of the new manager.

فکر و ذکر فعلی او انتصاب مدیر جدید است.


پیشنهاد کاربران

فکر و ذکر

مشغله فکری

دغدغه

مشغله ذهنی، دل مشغولی

دغدغه فکری

مشغولیت فکری

اشتیاق


کلمات دیگر: