کلمه جو
صفحه اصلی

officialdom


ماموران عالی رتبه، صاحب منصبان، افسران، قاطبه مامورین، سیستم اداری

انگلیسی به فارسی

قاطبه مامورین، سیستم اداری


مقام رسمی، قاطبه مامورین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: officials or authorities collectively.

(2) تعریف: their positions or domain.

• (informal) collective body of clerks, bureaucracy (especially of bureaucracy that is annoying or inefficient)
you use officialdom to refer to officials in government and other organizations, especially when you think they are very slow and unhelpful, or when you disapprove of their rules and regulations.

جملات نمونه

1. Officialdom has been against us from the start.
[ترجمه ترگمان]officialdom از اول در مقابل ما قرار گرفته
[ترجمه گوگل]مقامات ما از ابتدا با ما مخالفت کرده اند

2. We suffer from too much officialdom.
[ترجمه ترگمان]ما از مسائل اجرایی زیاد رنج می بریم
[ترجمه گوگل]ما از مقامات بسیار زیادی رنج می بریم

3. The report is critical of attempts by officialdom to deal with the problem of homelessness.
[ترجمه ترگمان]این گزارش انتقادی از تلاش مقامات اداری برای رسیدگی به مساله بی خانمانی بود
[ترجمه گوگل]این گزارش از اقدامات مقامات رسمی برای مقابله با مشکل بی خانمان انتقاد می کند

4. Officialdom will no doubt decide our future.
[ترجمه ترگمان]هیچ شکی در مورد آینده ما نخواهد بود
[ترجمه گوگل]مقامات بدون شک آینده ما را تصمیم خواهند گرفت

5. Mr Ueberroth got still less help from officialdom.
[ترجمه ترگمان]آقای Ueberroth هنوز کمک های کمتری از مقامات اداری دریافت کرده است
[ترجمه گوگل]آقای اوبرت کمک کمتری از سوی مقامات دریافت کرد

6. Officialdom, rightly, puts itself out finding representatives for and of women, ethnic minorities and disabled groups.
[ترجمه ترگمان]officialdom به درستی خود را برای پیدا کردن نمایندگانی از زنان، اقلیت های نژادی و گروه های معلول در نظر می گیرد
[ترجمه گوگل]مقامات، به درستی، به دنبال یافتن نمایندگان برای زنان و اقلیت های قومی و افراد معلول هستند

7. He had seen this aspect of officialdom before.
[ترجمه ترگمان]قبلا این منظره اداری را دیده بود
[ترجمه گوگل]او قبل از این جنبه های مقامات را دیده بود

8. Tired of traffic, incorporation spats, breezy officialdom and the dead office air?
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از ترافیک خسته شدند، اسپاتس، اداری، مقامات مربوطه اداری، و هوای آزاد دفتر کار را به هوا پراند
[ترجمه گوگل]خسته از ترافیک، اسپات های ادغام شده، مقام رسمی و هواپیما مرده؟

9. And officialdom shows disturbing signs of believing the flattery.
[ترجمه ترگمان]و سیستم اداری نشانه های نگرانی از باور کردن تملق را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]و مقامات نشان می دهد نشانه های مزاحم از اعتقاد به لهذا

10. Neighbours arrive to talk to officialdom; they voice strong opposition but are careful not to provoke trouble.
[ترجمه ترگمان]همسایگان به صحبت با مقامات اداری می رسند؛ آن ها مخالف قوی هستند اما مراقب هستند که مشکل را تحریک نکنند
[ترجمه گوگل]همسایگان می آیند برای صحبت با مقامات؛ آنها مخالف قوی هستند اما دقت نکنید که مشکل را تحریک کنند

11. Officialdom must not stifle all creativity.
[ترجمه ترگمان]officialdom نباید همه خلاقیت را خفه کنند
[ترجمه گوگل]مقام دولتی نباید تمام خلاقیت را خفه کند

12. It would simply mean that officialdom, and his country, had forgiven him.
[ترجمه ترگمان]صرفا به این معنا بود که مقامات مربوطه و کشورش او را بخشیده بودند
[ترجمه گوگل]به سادگی به این معنی است که مقامات و کشورش او را بخشیدند

13. The doctor has taunted officialdom since he began his crusade to help terminally ill people kill themselves almost three years ago.
[ترجمه ترگمان]دکتر از زمانی که جنگ صلیبی خود را شروع کرده تا به terminally مبتلا شود، taunted را نیش زده و تقریبا سه سال پیش خود را به کشتن داده است
[ترجمه گوگل]پزشک از زمان آغاز جنگ صلیبی خود برای کمک به افراد مبتلا به ناتوانی تقریبا سه سال پیش خود را از بین برده است

14. Dealing with Soviet officialdom one became used to surprises.
[ترجمه ترگمان]برخورد با سیستم اداری شوروی برای سورپرایز کردن مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]با استفاده از مقامات اتحاد جماهیر شوروی، یکی از آنها به شگفتی تبدیل شد

پیشنهاد کاربران

سیستم [عریض و طویل] اداری ( ارگان های دولتی یا کارکنان آنها که به نظر کارایی لازم را ندارند )

مقامات رسمی


کلمات دیگر: