کلمه جو
صفحه اصلی

inexpressive


معنی : گنگ، نارسا، غیر گویا، نرساننده مقصود
معانی دیگر : بی معنی، بی چم، بی آرش، نابیانگر، ناگویا، بیحالت

انگلیسی به فارسی

غیر گویا، نارسا، نرساننده مقصود، گنگ، بیحالت


بی ادبانه، نارسا، گنگ، غیر گویا، نرساننده مقصود


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inexpressively (adv.), inexpressiveness (n.)
• : تعریف: lacking or not showing expression.
متضاد: expressive
مشابه: blank, stony

• not expressive, not showing expression
if someone's face or eyes are inexpressive, you cannot tell what the person is thinking.

مترادف و متضاد

گنگ (صفت)
dumb, mute, unvocal, whist, speechless, surd, inexpressive, incommensurable, tongueless, voiceless

نارسا (صفت)
incommensurate, tuneless, puisne, unfledged, inexpressive, unexpressive, insufficient, inaudible

غیر گویا (صفت)
inexpressive

نرساننده مقصود (صفت)
inexpressive

جملات نمونه

1. The dawn of the March morning is singularly inexpressive, and there is nothing to show where the eastern horizon lies.
[ترجمه ترگمان]سپیده دم روز مارس به طور عجیبی مبهم است، و هیچ چیزی نیست که نشان دهد افق شرقی در کجا قرار دارد
[ترجمه گوگل]صبح روز صبح به طور مکرر غیر قابل توصیف است، و هیچ چیز برای نشان دادن جایی که افق شرقی وجود دارد نیست

2. His imperturbable face has been as inexpressive as his rusty clothes.
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیرش به همان اندازه که لباس های زنگ زده او عوض شده بود، بی حالت و بی روح شده بود
[ترجمه گوگل]چهره بی نظیر او مانند لباس های زنگ زده اش نامعلوم است

3. The switch to ready-made clothing and the business suit has sometimes made middle-class men seem "inexpressive", "anonymous", and " undemonstrative ".
[ترجمه ترگمان]تبدیل به لباس های آماده و کت و شلوار کاری گاهی اوقات افراد طبقه متوسط به نظر \"بی حالت\"، \"بی نام\"، و \"undemonstrative\" تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تبدیل به لباس های آماده و کت و شلوار کسب و کار مردان طبقه متوسط ​​به نظر می رسد 'غیر قابل توصیف'، 'ناشناس' و 'غیر قابل اثبات'

4. Although the shock must have been great, her face remained inexpressive.
[ترجمه ترگمان]اگر چه ضربه محکمی بود، چهره اش بی حالت بود
[ترجمه گوگل]اگرچه شوک باید بزرگ باشد، اما چهره اش ناپذیر است

5. The main fault that has not changed is the clumsy and inexpressive prose style.
[ترجمه ترگمان]خطای اصلی که تغییر نکرده است سبک نثر زشت و بی حالت است
[ترجمه گوگل]خطای اصلی که تغییر نکرده است، سبک نثر و ناسازگار است

6. Negative symptoms are marked by absence as much as presence: inexpressive faces, monotone speech, few gestures, seeming lack of interest in the world, and inability to feel pleasure.
[ترجمه ترگمان]علایم منفی با عدم حضور به اندازه حضور مشخص می شوند: بی حالت، گفتار یکنواخت، حرکات چند ژست، به نظر می رسید عدم علاقه به جهان و عدم توانایی برای احساس لذت
[ترجمه گوگل]علائم منفی با حضور غیروابسته، مانند حضور: چهره های غیر افسرده، سخنرانی یکنواخت، حرکات کم، عدم توجه به ظاهر در جهان و عدم توانایی احساس لذت، مشخص شده است

پیشنهاد کاربران

غیر قابل توصیف


کلمات دیگر: