1. The dawn of the March morning is singularly inexpressive, and there is nothing to show where the eastern horizon lies.
[ترجمه ترگمان]سپیده دم روز مارس به طور عجیبی مبهم است، و هیچ چیزی نیست که نشان دهد افق شرقی در کجا قرار دارد
[ترجمه گوگل]صبح روز صبح به طور مکرر غیر قابل توصیف است، و هیچ چیز برای نشان دادن جایی که افق شرقی وجود دارد نیست
2. His imperturbable face has been as inexpressive as his rusty clothes.
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیرش به همان اندازه که لباس های زنگ زده او عوض شده بود، بی حالت و بی روح شده بود
[ترجمه گوگل]چهره بی نظیر او مانند لباس های زنگ زده اش نامعلوم است
3. The switch to ready-made clothing and the business suit has sometimes made middle-class men seem "inexpressive", "anonymous", and " undemonstrative ".
[ترجمه ترگمان]تبدیل به لباس های آماده و کت و شلوار کاری گاهی اوقات افراد طبقه متوسط به نظر \"بی حالت\"، \"بی نام\"، و \"undemonstrative\" تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تبدیل به لباس های آماده و کت و شلوار کسب و کار مردان طبقه متوسط به نظر می رسد 'غیر قابل توصیف'، 'ناشناس' و 'غیر قابل اثبات'
4. Although the shock must have been great, her face remained inexpressive.
[ترجمه ترگمان]اگر چه ضربه محکمی بود، چهره اش بی حالت بود
[ترجمه گوگل]اگرچه شوک باید بزرگ باشد، اما چهره اش ناپذیر است
5. The main fault that has not changed is the clumsy and inexpressive prose style.
[ترجمه ترگمان]خطای اصلی که تغییر نکرده است سبک نثر زشت و بی حالت است
[ترجمه گوگل]خطای اصلی که تغییر نکرده است، سبک نثر و ناسازگار است
6. Negative symptoms are marked by absence as much as presence: inexpressive faces, monotone speech, few gestures, seeming lack of interest in the world, and inability to feel pleasure.
[ترجمه ترگمان]علایم منفی با عدم حضور به اندازه حضور مشخص می شوند: بی حالت، گفتار یکنواخت، حرکات چند ژست، به نظر می رسید عدم علاقه به جهان و عدم توانایی برای احساس لذت
[ترجمه گوگل]علائم منفی با حضور غیروابسته، مانند حضور: چهره های غیر افسرده، سخنرانی یکنواخت، حرکات کم، عدم توجه به ظاهر در جهان و عدم توانایی احساس لذت، مشخص شده است