کلمه جو
صفحه اصلی

situate


معنی : واقع شدن، جا گرفتن، در محلی گذاردن
معانی دیگر : قرار دادن، گذاردن، جا تعیین کردن، واقع در، واقع شده

انگلیسی به فارسی

(حقوق) واقع در، واقع شده، درمحلی گذاردن، جا گرفتن


موقعیت، جا گرفتن، در محلی گذاردن، واقع شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: situates, situating, situated
• : تعریف: to put in a particular place or position; place or locate.
مشابه: establish, locate, place, posit, position, site

- The house is situated on a busy road.
[ترجمه ترگمان] خانه در یک جاده شلوغ قرار دارد
[ترجمه گوگل] خانه در یک جاده شلوغ واقع شده است
- He is well situated to take advantage of any opportunity.
[ترجمه ترگمان] حالش خوب است که از هر فرصتی استفاده کند
[ترجمه گوگل] او به خوبی از هر فرصت استفاده می کند

• locate, place in a particular site; place in a particular situation or circumstance
if you situate something such as an idea or fact, you relate it to a particular context, especially in order to understand it better; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جادادن، قرارگرفتن، تعیین محل کردن، معلوم کردن

مترادف و متضاد

واقع شدن (فعل)
occur, happen, lie, situate

جا گرفتن (فعل)
indwell, hold, situate

در محلی گذاردن (فعل)
place, situate

locate


Synonyms: establish, fix, park, place, position, put, put in place, set, settle, stand


جملات نمونه

1. to situate the reader in the main currents of news
خواننده را در جریان اصلی اخبار قرار دادن

2. they decided to situate the hospital on a hill
تصمیم گرفتند بیمارستان را روی تپه ای بسازند.

3. The company wants to situate its headquarters in the north.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می خواهد دفاتر مرکزی خود را در شمال خراب کند
[ترجمه گوگل]این شرکت می خواهد که مقر اصلی خود را در شمال قرار دهد

4. They plan to situate the bus stop at the corner of the road.
[ترجمه ترگمان]ان ها قصد دارند که ایستگاه اتوبوس را در گوشه ای از جاده بگذارند
[ترجمه گوگل]آنها قصد دارند ایستگاه اتوبوس را در گوشه ای از جاده قرار دهند

5. Let me try and situate the events in their historical context.
[ترجمه ترگمان]بگذارید سعی کنم رویدادها را در زمینه تاریخی خود تکرار کنم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سعی کنم رویداد را در زمینه تاریخی خود قرار دهم

6. The women have the opportunity to situate their own struggles in a wider historical context.
[ترجمه ترگمان]زنان این فرصت را دارند که مبارزات خود را در یک زمینه تاریخی گسترده تر به پایان برسانند
[ترجمه گوگل]زنان فرصت دارند که مبارزات خود را در یک زمینه تاریخی گسترده تر قرار دهند

7. Tax preparation services generally situate themselves in storefront offices.
[ترجمه ترگمان]خدمات آماده سازی مالیات به طور کلی خودشان را در دفتر کار می گذارند
[ترجمه گوگل]خدمات تهیه مالیات عموما در دفاتر فروشگاه قرار می گیرند

8. Adorno seems to me to situate the problem, without necessarily being the solution to it.
[ترجمه ترگمان]به نظر من Adorno مشکل را حل می کند، بدون اینکه لزوما راه حل آن باشد
[ترجمه گوگل]آدورنو به نظر من مشکل را برطرف می کند، بدون اینکه لزوما راه حل برای آن باشد

9. It is now necessary to situate these in the wider context of the social formation and in particular class structure.
[ترجمه ترگمان]هم اکنون ضروری است که این موارد را در بافت وسیع تر شکل گیری اجتماعی و در ساختار کلاس خاص مورد بررسی قرار دهیم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر لازم است که این موارد را در بستر وسیع تر شکل گیری اجتماعی و ساختار طبقات خاص قرار دهیم

10. Students will be expected to situate the novel in its historical context.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که دانشجویان رمان را در بافت تاریخی خود تجدید کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود دانش آموزان رمان را در زمینه های تاریخی خود قرار دهند

11. In order to situate those views we must begin with Oakeshott's account of the nature of human conduct.
[ترجمه ترگمان]به منظور از بین بردن این دیدگاه ها باید با شرح Oakeshott از ماهیت رفتار انسانی شروع کنیم
[ترجمه گوگل]برای این دیدگاه ها باید ابتدا با توجه به ماهیت رفتار انسانها، اکاشوت را آغاز کنیم

12. He can't situate his recollection in any place or at any time.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند در هر جایی که باشد به خاطر داشته باشد
[ترجمه گوگل]او نمیتواند خاطرات خود را در هر مکان یا در هر زمان قرار دهد

13. Situate the applicable arms knuckle sub - assembly so that the whole assembly appears as below.
[ترجمه ترگمان]به طوری که کل مونتاژ به صورت زیر مونتاژ می شود به طوری که کل مونتاژ به شکل زیر نمایان می شود
[ترجمه گوگل]قرار مونتاژ اسلحه قابل حمل را به گونه ای تنظیم کنید که تمام مونتاژ به صورت زیر ظاهر شود

14. Situate the newly completed Steering Arm into the handlebar clamp as shown below.
[ترجمه ترگمان]فرمان خودکار تکمیل شده را به گیره handlebar که در زیر نشان داده شده است، تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]قرار دادن دستگیره ی فرمانده ی جدید را به گیره ی دستگیره ی که در زیر نشان داده شده قرار دهید

to situate the reader in the main currents of news

خواننده را در جریان اصلی اخبار قرار دادن


They decided to situate the hospital on a hill.

تصمیم گرفتند بیمارستان را روی تپه‌ای بسازند.


پیشنهاد کاربران

استقرار یافتن

مستقر شدن

ترسیم

ساختن
در مکان خاصی ساختن
قرار دادن
در نظر گرفتن

situate ( verb ) = در مکان خاصی ساختن، در مکان خاصی احداث کردن/در مکان خاصی واقع شدن یا قرار گرفتن، واقع شدن/قرار دادن، در نظر گرفتن/شرح دادن یا توصیف کردن شرایط محیط بر یک رخداد یا حادثه

examples:
1 - They plan to situate the bus stop at the corner of the road.
آنها قصد دارند ایستگاه اتوبوس را در نبش خیابان بسازند.
2 - Let me try and situate the events in their historical context.
بگذارید سعی کنم وقایع را در بافت تاریخی آنها قرار دهم.
3 - To understand this issue, it must first be situated in its context.
برای درک این موضوع ، ابتدا باید در زمینه آن قرار گرفت.
4 - The restaurant is situated near the Hudson River.
این رستوران در نزدیکی رودخانه هادسون واقع شده است.

به جا آوردن

Situate or place


کلمات دیگر: