کلمه جو
صفحه اصلی

disillusioned


رهایی از شیفتگی، وارستگی از اغفال، بیداری از خوابو خیال، رفع اوهام

انگلیسی به انگلیسی

• free from illusion, realistic
if you are disillusioned, you feel disappointed because someone or something is not as good as you expected them to be.

جملات نمونه

1. the army's repeated defeats disillusioned the young officers
شکست های پی در پی قشون،افسران جوان را سرخورده کرد.

2. He romanticized the past as he became disillusioned with his present.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از این فرصت استفاده می کرد، گذشته را فراموش می کرد
[ترجمه گوگل]او گذشته را عاشقانه به عنوان او با حال حاضر خود را disappused شد

3. He's very disillusioned with the present government.
[ترجمه اچ بانو] او از دولت کنونی بسیار سرخورده است.
[ترجمه ترگمان]او از دولت کنونی خیلی راضی است
[ترجمه گوگل]او بسیار با دولت کنونی آشنا است

4. He has deceived and disillusioned us all.
[ترجمه ترگمان]او اشتباه کرده و ما را فریب داده است
[ترجمه گوگل]او همه ما را فریب داده و تخریب کرده است

5. Parents are disillusioned at the son's behaviour.
[ترجمه ترگمان]والدین از رفتار پسرش ناامید شده اند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر در رفتار پسر ناامید شده اند

6. As she grew older, Laura became increasingly disillusioned with politics.
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر شد، لو را به شدت از سیاست ناامید شد
[ترجمه گوگل]لورا هنگامی که بزرگ شد، به طور فزاینده ای با سیاست رو به رو شد

7. Her book is the testimony of a disillusioned woman.
[ترجمه ترگمان]کتاب او شهادت یک زن فریب خورده است
[ترجمه گوگل]کتاب او شهادت یک زن ناامید است

8. I gradually got rather disillusioned with the whole setup of the university.
[ترجمه ترگمان]من به تدریج از راه اندازی مجدد دانشگاه ناامید شدم
[ترجمه گوگل]من به تدریج با کل مجموعه دانشگاه آشنا شدم

9. The students became disillusioned about the romance of camping once the heavy rains collapsed their tent.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که باران های سنگین خیمه آن ها فرو ریخت، دانشجویان از خواب بیدار شدند
[ترجمه گوگل]دانشجویان در مورد عاشقانه اردو زدن پس از بارندگی های سنگین چادر خود را از دست دادند

10. Many common people are very disillusioned with the present government.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم عادی نسبت به دولت کنونی بسیار مایوس شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم معمولی با دولت کنونی آشنا هستند

11. She's disillusioned with life in general.
[ترجمه ترگمان]او در کل زندگیش از دست داده است
[ترجمه گوگل]او با زندگی به طور کلی ناامید شده است

12. I feel utterly disillusioned by his refusal to take any action.
[ترجمه ترگمان]من از امتناع او از هرگونه اقدام منصرف شده ام
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم کاملا رد شده است از امتناع خود را به هر گونه اقدام

13. He was soon disillusioned by the government's timidity on social reform.
[ترجمه ترگمان]او به زودی تحت تاثیر ترس دولت از اصلاحات اجتماعی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به زودی از ترس و وحشت دولت در اصلاحات اجتماعی ناامید شد

14. I soon became disillusioned with the job.
[ترجمه ترگمان]من به زودی از کارم ناامید شدم
[ترجمه گوگل]من به زودی با این کار ناامید شدم

15. He died a disillusioned and embittered old man.
[ترجمه ترگمان]او یک پیرمرد فریب خورده و مایوس مرد
[ترجمه گوگل]او مرد پیر و ناراحت شده بود

پیشنهاد کاربران

سرخورده، ناامید، واقع بین

سرخورده شدن

سرخورده مایوس


کلمات دیگر: