کلمه جو
صفحه اصلی

blowsy


معنی : خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت
معانی دیگر : سر  روی، سر  گونه، زن چاق

انگلیسی به فارسی

سرخ‌روی، سرخ‌گونه، خشن، زمخت، زن چاق


ضعیف، خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت


انگلیسی به انگلیسی

• disheveled, slovenly; ruddy of complexion (also blowzy)

مترادف و متضاد

خشن (صفت)
raucous, rough, harsh, coarse, randy, rude, sore, tough, high, brutish, brute, wooden, blatant, stark, impolite, bearish, churlish, caddish, unkempt, blowsy, blowzy, boorish, indelicate, ragged, brusque, stocky, gruff, hoarse, plebeian, offish, crusty, scabrous, woolly, ungracious, iron-bound, rough-and-ready, rowdy, scraggy, truculent, unmannered

سرخ روی (صفت)
blowsy, blowzy

سرخ گونه (صفت)
blowsy, blowzy

زمخت (صفت)
hard, raucous, rough, coarse, gross, rude, tough, incult, rugged, impolite, churlish, blowsy, blowzy, crude, clumsy, heavyset, hoarse, crass

جملات نمونه

1. With patterns ranging from bold lemons to blowsy foxgloves, the kits start at £2 9
[ترجمه ترگمان]با استفاده از الگوهایی که از لیمو صوتی تا blowsy دارند، این بسته ها از ۲ میلیارد پوند شروع به کار می کنند
[ترجمه گوگل]با استفاده از الگوهای رایج لیمو به فلفل سیاه و سفید، کیت شروع به 9/2 پوند

2. There is a woman with blowsy yellow hair pushing along an orange plastic chair as she mutters obscenities to herself.
[ترجمه ترگمان]زنی است با موهای سرخ و زرد که روی یک صندلی پلاستیکی نارنجی هل می دهد
[ترجمه گوگل]یک زن با موی زرد ضخیم وجود دارد که در امتداد یک صندلی پلاستیکی نارنجی قرار می گیرد، به طوری که او خود را لکه دار می کند

3. Her hair so untidy, so blowsy!
[ترجمه ترگمان]موهایش خیلی نامرتب و زمخت است!
[ترجمه گوگل]موهایش خیلی بی نظیر است، بنابراین ضعیف!

4. He still pictured her as buxom, high - colored, lively and a little blowsy.
[ترجمه ترگمان]هنوز او را به چشم خوش هیکل، گلگون، سرزنده و کمی زمخت مجسم می کرد
[ترجمه گوگل]او همچنان او را به عنوان زگیل، پر رنگ، پر جنب و جوش و ضرب و شتم کمی تصویر می کند

5. He had the mien of the chief of the eunuchs in the slave mart, discovering a Venus among the blowsy females, and the air of an amateur recognizing a Raphael in a heap of daubs.
[ترجمه ترگمان]او قیافه رئیس کاردارها را در مرکز تجارت برده بود و در حال کشف یک مجسمه ونوس در میان زنان blowsy و بوی یک رافائل، یک رافائل، یک رافائل، را کشف کرده بود
[ترجمه گوگل]وی دارای سرنشینان قاعده در برده ی برده بود، کشف یک زهره در میان زنان نابالغ، و هوا یک آماتور که یک رافائل را در یک کج خلخالی شناخت

پیشنهاد کاربران

چاق و نامرتب ( زن )


کلمات دیگر: