کلمه جو
صفحه اصلی

rattled

انگلیسی به فارسی

لرزیدن، تلق تلق کردن، خر خر کردن، تق تق کردن، تغ تغ کردن، وراجی کردن


پیشنهاد کاربران

ناراحت عصبی بودن

ناراحت و عصبی بودن

لرزید ( از ترس )

تلو تلو خوردن، اینور و اونور رفتن

متزلزل شده 🕦🕦
After the accident, his confidence in his ability to drive was completely rattled
بعد از تصادف، اعتمادش به تواناییش در رانندگی کاملاً متزلزل شد

عصبی

پاپس کشیدن


کلمات دیگر: