کلمه جو
صفحه اصلی

reprove


معنی : سرزنش کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، نکوهش کردن
معانی دیگر : نکوهیدن، انتقاد کردن، خرده گیری کردن، اظهار ناخشنودی کردن، ناخرسندی نشان دادن، مخالفت نشان دادن، (مهجور- استدلال و غیره) رد کردن، بطلان (چیزی را) ثابت کردن

انگلیسی به فارسی

سرزنش کردن، نکوهش کردن، ملامت کردن


اذیت کردن، ملامت کردن، سرزنش کردن، عتاب کردن، نکوهش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reproves, reproving, reproved
• : تعریف: to criticize, usu. mildly, for wrongdoing.
مشابه: accuse, admonish, chide, fault, reproach

- She reproved her husband for forgetting to wipe his feet but then kissed his cheek playfully.
[ترجمه ترگمان] شوهر خود را سرزنش کرد که فراموش کرده است پاهایش را پاک کند اما بعد به شوخی گونه اش را بوسید
[ترجمه گوگل] او شوهرش را به خاطر فراموش کردن پاهای خود پاک کرد، اما بعدش به طرز شادکامی بوسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: reprovingly (adv.), reprover (n.)
• : تعریف: to make a statement of disapproval.
مشابه: dish it out

• admonish, reproach; censure, condemn; blame, accuse
if you reprove someone, you tell them that they have behaved wrongly or foolishly; a formal word.

مترادف و متضاد

rebuke


سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

ملامت کردن (فعل)
blame, reproach, rebuke, upbraid, reprove, call down

عتاب کردن (فعل)
blame, rebuke, chide, reprove, expostulate

نکوهش کردن (فعل)
reprove, criticize, dispraise

Synonyms: admonish, bawl out, berate, castigate, censure, chew out, chide, condemn, jump down one’s throat, lambaste, lay into, lecture, read the riot act, reprimand, reproach, scold, take to task, upbraid


جملات نمونه

1. The teacher gently reproved the boys for not paying attention.
[ترجمه ترگمان]معلم به آرامی پسران را سرزنش کرد که توجه نمی کنند
[ترجمه گوگل]معلم به آرامی پسران را مجبور کرد که توجه خود را نادیده نگیرند

2. "Flatterer," she said giving him a mock reproving look.
[ترجمه ترگمان]\"او با حالتی تمسخر آمیز به او نگاه کرد و گفت:\" \"flatterer\"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'خوشبخت'، به او نگاه کرد

3. Satan reproves sin.
[ترجمه ترگمان]شیطان reproves گناه است
[ترجمه گوگل]شیطان گناه را نقض می کند

4. The teacher reproved him for his coming late again.
[ترجمه ترگمان]معلم او را به خاطر دیر آمدن او سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]معلم او را مجازات کرد تا مجددا به عقب برگردد

5. Do not overdo your privilege of reproving me.
[ترجمه ترگمان]دیگر جرات نکن مرا سرزنش کنی
[ترجمه گوگل]از مزایای من از اعتراف به من نترسم

6. Employees were reproved for smoking in the building's restrooms.
[ترجمه ترگمان]کارمندان به خاطر سیگار کشیدن در سرویس های بهداشتی ساختمان مورد سرزنش قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]کارکنان برای سیگار کشیدن در دستشویی ساختمان مجازات شدند

7. Women were reproved if they did not wear hats in court.
[ترجمه ترگمان]زنان در صورت پوشیدن کلاه در دادگاه مورد سرزنش قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]زنان در صورتی که در دادگاه کلاه را نپوشانده بودند، مجازات شدند

8. The priest reproved people for not coming to church.
[ترجمه ترگمان]کشیش مردم را به خاطر آمدن به کلیسا سرزنش کرد
[ترجمه گوگل]کشیش مردم را مجازات کرد تا به کلیسا بیفتند

9. She threw him an angry and reproving look/glance.
[ترجمه ترگمان]نگاه تندی به او انداخت و نگاهی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او یک نگاه / نگاه خشمگین و عصبانی را پرتاب کرد

10. Only if the dresses became too tight or too short would he make a gently reproving comment.
[ترجمه ترگمان]فقط اگر لباس ها بیش از حد محکم می شدند، او به آرامی اظهار نظر می کرد
[ترجمه گوگل]فقط اگر لباس ها بیش از حد تنگ و یا بیش از حد کوتاه باشد، او به طور منظم نظر می دهد

11. Approaching the car I was driving, he reproved me, saying that a padre ought to know better.
[ترجمه ترگمان]داشت به اتومبیل نزدیک می شد که من رانندگی می کردم، او به من اهانت کرد و گفت که یک پدر باید بهتر از این موضوع را بداند
[ترجمه گوگل]نزدیک شدن به خودروی من رانندگی کردم، او را منحرف کرد و گفت که باید یک پدری را بهتر بشناسد

12. Sometimes he reproved her weakly about the shirts.
[ترجمه ترگمان]گاهی او را سرزنش می کرد
[ترجمه گوگل]بعضی اوقات او او را در مورد پیراهن ضعیف کرد

13. You will not want to reprove any children for talking during your speech.
[ترجمه ترگمان]شما نمی خواهید در سخنرانی خود هر بچه ای را سرزنش کنید
[ترجمه گوگل]شما نمی خواهید فرزندان خود را برای گفتگو در سخنرانی خود محکوم کنید

14. The Beggar reproves him, then turns to practical advice.
[ترجمه ترگمان]The او را فریب می دهد، بعد به پند و اندرز عملی برمی گردد
[ترجمه گوگل]مهاجم او را مورد انتقاد قرار می دهد، سپس به توصیه های عملی تبدیل می شود

15. His tone was mildly reproving.
[ترجمه ترگمان]لحن صدایش ملایم بود
[ترجمه گوگل]لحن او ملایم تلخ بود

She was unhappy to have been reproved by her husband in front of strangers.

از اینکه در مقابل غریبه‌ها مورد‌سرزنش شوهرش قرار گرفته بود، ناراحت بود.


She reproves blind adherence to fashion.

او مخالف پیروی کورکورانه از مد است.


پیشنهاد کاربران

سرزنش کردن

آگاه کردن Admonish


کلمات دیگر: