کلمه جو
صفحه اصلی

misogyny


معنی : تنفر از زن
معانی دیگر : تنفر از زنان (به ویژه از سوی مرد)، زن گریزی

انگلیسی به فارسی

تنفر از زن


بدبختی، تنفر از زن


انگلیسی به انگلیسی

• hatred of women

مترادف و متضاد

تنفر از زن (اسم)
misogyny

جملات نمونه

1. It is often observed that misogyny and homophobia go together.
[ترجمه مرجان] اغلب مشاهده می شود که تنفر از زنان و همجنس گرایی ستیزی با یکدیگر همراه می شوند.
[ترجمه ترگمان]اغلب مشاهده می شود که misogyny و همجنس هراسی به هم نزدیک می شوند
[ترجمه گوگل]اغلب مشاهده می شود که بدبختی و همجنسگرا با یکدیگر همبستگی دارند

2. These replications of conventional psychology's misogyny come about because feminism finds it difficult to articulate links between subjectivity and political change.
[ترجمه ترگمان]این تکرار روان شناسی از روان شناسی متعارف به این دلیل مطرح می شود که فمینیسم به سختی ارتباط بین ذهنیت و تغییر سیاسی را مشکل می یابد
[ترجمه گوگل]این تکرارهای بدبختی روانشناسی متعارف به این دلیل اتفاق می افتد که فمینیسم دشوار است که ارتباط بین ذهنیت و تغییر سیاسی را بیان کند

3. When women write about misogyny, they do it from the standpoint of victims.
[ترجمه ترگمان]وقتی زنان در مورد misogyny می نویسند، از نظر قربانیان این کار را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]هنگامی که زنان درباره بدبختی می نویسند، آنها از نظر قربانیان آن را انجام می دهند

4. " Misogyny " means the sentiment or the topic of distorting and belittling the female's image, pushing all faults to the female in literature.
[ترجمه ترگمان]\"misogyny\" به معنای احساسات یا موضوع تحریف و تحقیر تصویر زن است و همه نقص ها را به زن ادبیات وارد می کند
[ترجمه گوگل]'مسیحین' به معنی تمایل یا موضوع تحریف و تحقیر تصویر زن است و همه گسل ها را به زن در ادبیات می کشد

5. For the female images, there was a number of commentators felt that Updike was a "misogyny" writer.
[ترجمه ترگمان]برای تصاویر زنان، برخی از مفسرین احساس می کردند که Updike نویسنده \"misogyny\" بود
[ترجمه گوگل]برای تصاویر زن، تعدادی از مفسران به نظر می رسید که آپدایک یک نویسنده بدبختی بود

6. Women are exalted, and sometimes the misogyny you see is actually a reaction to intense desire.
[ترجمه ترگمان]زنان متعالی هستند و گاهی اوقات misogyny که می بینید در واقع واکنشی به میل شدید است
[ترجمه گوگل]زنان عالی هستند، و گاهی اوقات بدبختی که شما می بینید، در واقع واکنش به میل شدید است

7. "I am troubled sometimes by the misogyny and materialism of a lot of rap lyrics, " Obama remarked. "But I think the genius of the art form has shifted the culture and helped to de-segregate music. "
[ترجمه ترگمان]اوباما اظهار داشت: \" من گاهی اوقات با the و مادی گرایی از بسیاری از اشعار رپ ناراحت هستم اما من فکر می کنم که نبوغ شکل هنر فرهنگ را تغییر داده است و به جداسازی کردن موسیقی کمک می کند \"
[ترجمه گوگل]اوباما اظهار داشت: 'من گاهی اوقات با اشتیاق و ماتریالیسم بسیاری از اشعار رپ مشکل دارم ' اما من فکر می کنم که نابغه این نوع هنر، فرهنگ را تغییر داده و به تجزیه موسیقی کمک کرده است '

8. He argues that Bismarck's misogyny stemmed from his childhood when he found himself in a triangle between his cold, intelligent and ambitious mother, whom he disliked, and his weak, kindly father.
[ترجمه ترگمان]استدلال می کند که misogyny Bismarck از کودکی سرچشمه می گرفت که خود را در یک مثلث بین مادر سرد، باهوش و جاه طلب قرار داد، و او را دوست نمی داشت، و پدر ضعیف و مهربان او
[ترجمه گوگل]او استدلال می کند که بدبختی بیسمارک از دوران کودکی او، زمانی که خود را در یک مثلث بین مادرش سرد، هوشمند و بلند پروازانه که او دوست نداشت، و پدر ضعیف و مهربان او یافت

9. Man's misogyny is displayed everywhere from man's leading societies to different cultural aspects, and also, in literature of male writers.
[ترجمه ترگمان]misogyny بشر در همه جا از جوامع پیشرو انسان به جنبه های مختلف فرهنگی و همچنین در ادبیات نویسندگان مرد نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]بدبختی مردانه در همه جا از جوامع پیشرو در انسان به جنبه های مختلف فرهنگی و همچنین در ادبیات نویسندگان مرد نمایش داده می شود

10. The typical defense to a charge of misogyny within the faith is that the covering of women means that they are more valued.
[ترجمه ترگمان]دفاع معمول در برابر اتهام misogyny در ایمان این است که پوشش زنان به این معنی است که آن ها ارزش بیشتری دارند
[ترجمه گوگل]دفاع معمولی به اتهام اشتباه در ایمان این است که پوشش زنان به این معنی است که آنها ارزش بیشتری دارند

11. When these pictures were broadcast live across international television screens, it was obvious that the issue was misogyny, not theology.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این تصاویر در سراسر صفحه تلویزیون بین المللی پخش شد، واضح بود که این موضوع misogyny است، نه الاهیات
[ترجمه گوگل]هنگامی که این تصاویر در تلویزیون های بین المللی پخش شد، واضح بود که این مسئله اشتباه بود، نه الهیات

12. The organizations women formed to bring about equality were just as often havens from intractable, institutionalized misogyny.
[ترجمه ترگمان]سازمان هایی که زنان تشکیل می دادند تا برابری را به ارمغان بیاورند، به همان اندازه often از misogyny سرکش و intractable بودند
[ترجمه گوگل]سازمان هایی که زنان تشکیل می دادند تا برابری را به ارمغان بیاورند، همانطور که اغلب اوقات از مشاجره های غیرقابل تحمل و غیر قانونی بود

13. Woman-centred psychologists are also interested in language and the unconscious, in spite of the misogyny which they see in linguistics and psychoanalysis.
[ترجمه ترگمان]روان شناسان محور، به رغم of که در زبان شناسی و روان کاوی می بینند، به زبان و ضمیر ناخودآگاه علاقه دارند
[ترجمه گوگل]روانشناسان زن متمرکز به زبان و ناخودآگاه علاقه مند هستند، به رغم اشتیاقی که آنها در زبانشناسی و روانکاوی مشاهده می کنند

14. So should the habit of showing female models part-naked ,or in poses suggesting bondage, betray an element of misogyny in the industry?
[ترجمه ترگمان]بنابراین آیا این عادت به نشان دادن یک مدل زن - برهنه، یا ژست پیشنهاد شده در این صنعت، می تواند به یک عنصر of در این صنعت خیانت کند؟
[ترجمه گوگل]بنابراین عادت به نمایش مدل های زنانه برهنه و یا در معرض پیشنهاد اسارت، عادت به اشتباه در صنعت است

پیشنهاد کاربران

زن ستیزی

زن هراسی، تنفر از زن.

misogyny ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: زن ستیزی
تعریف: نفرت از زنان یا حقیر شمردن آنها


کلمات دیگر: