کلمه جو
صفحه اصلی

politic


معنی : با سیاست، نماینده سیاسی، زندانی سیاسی، دیپلوماسی، اراسته
معانی دیگر : زرنگ، زیرک، هوشمند، مدبر، مصلحت اندیش، باتدبیر، عاقلانه، (قدیمی) رجوع شود به: political، محیل، آب زیرکاه، مهذب، سیاس، سیاسی

انگلیسی به فارسی

دیپلوماسی، اراسته، مهذب، با سیاست، سیاس، سیاسی،نماینده سیاسی، زندانی سیاسی


سیاسی، با سیاست، نماینده سیاسی، زندانی سیاسی، دیپلوماسی، اراسته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: politicly (adv.)
(1) تعریف: political.

(2) تعریف: shrewd in one's dealings or handling of matters.
مترادف: canny, shrewd
متضاد: impolitic
مشابه: canny, careful, cautious, circumspect, judicious, sagacious

(3) تعریف: using wise thinking in carrying out policy; judicious.
مترادف: judicious, prudent, sagacious
متضاد: impolitic, unwise
مشابه: astute, careful, discerning, perspicacious, sapient, sensible, shrewd, wise

(4) تعریف: shrewdly careful or tactful.
مترادف: cautious, diplomatic, tactful
متضاد: tactless
مشابه: delicate, discreet

• sensible, wise; level-headed, balanced; clever, shrewd, sharp; cautious, careful, prudent
if you say that something is politic, you mean that you think it is the most sensible thing to do, usually because it will help you to gain an advantage or to avoid a problem; a formal word.
see also politics.

مترادف و متضاد

با سیاست (اسم)
politic, political

نماینده سیاسی (اسم)
politic

زندانی سیاسی (اسم)
politic

دیپلوماسی (صفت)
politic

اراسته (صفت)
brisk, clean-limbed, decent, spruce, decorous, natty, politic, prissy

wise, tactful


Synonyms: adroit, advisable, canny, cool, delicate, diplomatic, discreet, expedient, in one’s best interests, judicious, on the lookout, perspicacious, prudent, sagacious, sensible, sharp, shrewd, smooth, tactical, tuned in, urbane


Antonyms: impolitic, indiscreet, injudicious, tactless, unwise


جملات نمونه

1. an intelligent and politic statesman
یک دولتمرد باهوش و باتدبیر

2. as long as it was politic to profess loyalty
تا زمانی که ادعا به وفاداری به صلاح بود

3. it is neither polite nor politic to get into other people's quarrels
دخالت در دعوای دیگران نه ادب است نه عقل.

4. When the fight began, he thought it politic to leave.
[ترجمه ترگمان]وقتی جنگ شروع شد، او فکر می کرد که با سیاست از اینجا بیرون می رود
[ترجمه گوگل]هنگامی که مبارزه آغاز شد، او فکر کرد که سیاست را ترک کند

5. It would not be politic to ignore the reporters.
[ترجمه ترگمان]ترجیح می داد که به خبرنگاران بی اعتنا بماند
[ترجمه گوگل]خبرنگاران نادیده گرفته نخواهد شد

6. It would not be politic for you to be seen there.
[ترجمه ترگمان]برای شما چنین نیست که در آنجا دیده باشید
[ترجمه گوگل]برای شما اینطور نیست که شما در آنجا دیده باشید

7. Many towns often found it politic to change their allegiance.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهرها غالبا آن را سیاسی می یافتند تا بیعت خود را تغییر دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شهرها اغلب سیاست خود را برای تغییر وفاداری خود در نظر گرفتند

8. Had Stiles been more politic, he would have used the information in court.
[ترجمه ترگمان]اگر موضوع سیاسی بود، او از این اطلاعات در دادگاه استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]اگر Stiles سیاسی بود، او از این اطلاعات در دادگاه استفاده خواهد کرد

9. His Caesar is a cool, politic figure, shallow and almost silly.
[ترجمه ترگمان]سزار یک شخصیت سرد، سیاسی، سطحی و تقریبا احمقانه است
[ترجمه گوگل]سزار خود یک تصویر خنک و سیاسی است که کم عمق و تقریبا احمقانه است

10. All too soon it became politic to think about returning Tony's toy to its rightful owner.
[ترجمه ترگمان]خیلی زود به نظر سیاسی آمد که اسباب بازی تونی را به صاحب اصلیش بازگرداند
[ترجمه گوگل]خیلی زود تبدیل به سیاست شد که فکر کنید در مورد بازگشت اسباب بازی تونی به صاحب قانونی او

11. In this most political of cities, what a woman wears must be politic.
[ترجمه ترگمان]در این اکثر شهرها، چیزی که یک زن می پوشد باید سیاست باشد
[ترجمه گوگل]در این سیاسی ترین شهرها، چه زن پوشیده می شود باید سیاسی باشد

12. Why did you have to rake up his politic past? He's a reformed character now.
[ترجمه ترگمان]چرا گذشته politic رو با خودت برده بودی؟ حالا او شخصیتی اصلاح شده ست
[ترجمه گوگل]چرا شما مجبور شدید گذشته سیاسی خود را بسازید؟ او اکنون شخصیت اصلاح شده است

13. I felt it politic to keep my peace and play the part of the attentive listener.
[ترجمه ترگمان]من آن را دوست داشتم تا آرامش خود را حفظ کنم و نقش شنونده ماهر را بازی کنم
[ترجمه گوگل]من احساس می کردم که سیاستمدار است که صلح و آرامش را حفظ کند و بخشی از شنونده توجه شود

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. Democratic politic has become a tideway of the political developments of the world, and "democracy, harmony and development" also are motif of the political construction for the current China.
[ترجمه ترگمان]سیاست حزبی تبدیل به یکی از تحولات سیاسی جهان شده است و \"دموکراسی، هماهنگی و توسعه\" نیز نقش و نگار ساخت سیاسی برای چین کنونی را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]سیاست های دموکراتیک تبدیل به دور از تحولات سیاسی جهان شده است و 'دموکراسی، هماهنگی و پیشرفت' نیز موتیف ساختار سیاسی برای چین است

It is neither polite nor politic to get into other people's quarrels.

دخالت در دعوای دیگران نه ادب است نه عقل.


as long as it was politic to profess loyalty

تا زمانی که ادعا به وفاداری به صلاح بود


an intelligent and politic statesman

یک دولتمرد باهوش و باتدبیر


پیشنهاد کاربران

سیاستمدار ، سیاستمدارانه adj


کلمات دیگر: