کلمه جو
صفحه اصلی

convicted


معنی : محکوم
معانی دیگر : مجرم، جانی، محبوس، محکوم کردن

انگلیسی به فارسی

محکوم شده، محکوم


انگلیسی به انگلیسی

• proven or declared guilty

مترادف و متضاد

محکوم (صفت)
condemned, sentenced, convicted

جملات نمونه

1. convicted criminals
بزهکاران محکوم

2. he was convicted of perjury
به دادن شهادت دروغ محکوم شد.

3. to suspend sentence on a convicted man
حکم مجازات مرد محکوم را به تعویق انداختن

4. the judge passed sentence on the convicted man
قاضی درباره ی تنبیه مرد گناهکار حکم داد.

5. John Lord, alias Peter Lewis, was convicted of murder.
[ترجمه ترگمان]جان لرد، معروف به پیتر لوییس، محکوم به قتل شد
[ترجمه گوگل]جان لرد، نام مستعار پیتر لوئیس، به قتل محکوم شد

6. He was convicted of corruption, and will be disqualified from office for seven years.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر فساد مجرم شناخته شد و مدت هفت سال از کار برکنار خواهد شد
[ترجمه گوگل]او به فساد محکوم شده است و برای هفت سال محروم شده است

7. The jury convicted the accused man of theft and arson.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه متهم به سرقت و آتش سوزی شد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه فرد متهم را به سرقت و جاسوسی محکوم کرد

8. He was convicted of drug offences and deported.
[ترجمه ترگمان]او به جرائم مواد مخدر محکوم شد و از کشور اخراج شد
[ترجمه گوگل]او به جرایم مواد مخدر محکوم شده و اخراج شده است

9. They were convicted on forensic evidence alone.
[ترجمه ترگمان]آن ها به تنهایی به مدارک پزشکی قانونی محکوم شدند
[ترجمه گوگل]آنها فقط به شواهد پزشکی قانونی محکوم شدند

10. Jan was convicted of possessing an offensive weapon .
[ترجمه ترگمان]جان به داشتن سلاح تهاجمی متهم شد
[ترجمه گوگل]ژان محکوم به داشتن یک سلاح توهین آمیز بود

11. He was convicted of filing false income tax returns.
[ترجمه ترگمان]او محکوم به پر کردن عواید نادرست مالیات بر درآمد شد
[ترجمه گوگل]او محکوم به پرداخت مالیات بر درآمد غلط است

12. He was convicted of attempted rape .
[ترجمه ترگمان]او به جرم اقدام به تجاوز مجرم شناخته شد
[ترجمه گوگل]او از تلاش برای تجاوز به اعدام محکوم شد

13. He was convicted on the uncorroborated evidence of the alleged victim.
[ترجمه ترگمان]او در مورد شواهد uncorroborated قربانی ادعا شده مجرم شناخته شد
[ترجمه گوگل]او بر اساس شواهد غیرقانونی از قربانی اعدام محکوم شده است

14. The jury convicted her on two counts of theft.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه او را به دو فقره جرم متهم کرد
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه او را بر دو شمار سرقت محکوم کرد

15. Any officer who is convicted of conduct unbecoming an officer shall be court-martialled.
[ترجمه ترگمان]هر افسری که به جرم رفتار ناشایست مرتکب جرم شود دادگاهی تشکیل خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر افسری که مجرم شناخته شده است، یک افسر غیرقابل قبول محروم می شود، باید به دادگاه منتقل شود

پیشنهاد کاربران

مرتکب

محکوم


کلمات دیگر: