کلمه جو
صفحه اصلی

conventionalism


معنی : پیروی از رسوم، پیروی از سنت قدیم
معانی دیگر : پیروی از رسوم

انگلیسی به فارسی

پیروی از رسوم


انگلیسی به انگلیسی

• conventional behavior, adherence to accepted norms

مترادف و متضاد

پیروی از رسوم (اسم)
conventionalism

پیروی از سنت قدیم (اسم)
conventionalism

جملات نمونه

1. Conventionalism failed from the latter perspective.
[ترجمه ترگمان]Conventionalism از دیدگاه دوم شکست خورد
[ترجمه گوگل]کنوانسیون در دیدگاه دوم شکست خورد

2. Strict conventionalism fails as an interpretation of our legal practice even when especially when - we emphasize its negative part.
[ترجمه ترگمان]conventionalism محکم به عنوان تفسیری از عمل قانونی ما ناموفق عمل می کند، حتی زمانی که - ما بر بخش منفی آن تاکید می کنیم
[ترجمه گوگل]متعارف شدید به عنوان یک تفسیر از عمل قانونی ما حتی زمانی که به ویژه هنگامی که ما - بر بخش منفی آن تاکید می کنیم - ناتوان است

3. Conventionalism fails here as it fails in cross-section, in explaining how particular hard cases like our samples are debated and decided.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در مقطع عرضی شکست می خورد، Conventionalism در اینجا شکست می خورد و توضیح می دهد که چگونه موارد بسیار سخت مانند نمونه های ما مورد بحث و تصمیم گیری قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]کنوانسیون در اینجا شکست می خورد زیرا در بخش مقدماتی شکست خورده است و توضیح می دهد که چطور موارد سخت مانند نمونه های ما مورد بحث و تصمیم گیری قرار گرفته است

4. For strict conventionalism gives only the negative advice that judges must not pretend to be deciding such cases on legal grounds.
[ترجمه ترگمان]تنها توصیه منفی این است که قضات نباید ادعا کنند که در زمینه های قانونی چنین مواردی را مورد تصمیم گیری قرار می دهند
[ترجمه گوگل]برای محدودیت دقیق بودن، تنها توصیه منفی را ارائه می دهد که قضات نباید وانمود کنند تصمیمات چنین مواردی را بر مبنای قانونی قرار می دهند

5. They were bound up in fetters of conventionalism.
[ترجمه ترگمان]زنجیر و زنجیر آن ها به زنجیر کشیده شده بود
[ترجمه گوگل]آنها در ناحیه متعارف قرار داشتند

6. In opposition to conventionalism, realism holds that scientific theories are objectively true (or false) based on their correspondence (or lack of it) to an independently existing reality.
[ترجمه ترگمان]در مخالفت با conventionalism، واقع گرایی حفظ می کند که تئوری های علمی به طور عینی (یا غلط)براساس correspondence (یا عدم وجود آن)به یک واقعیت موجود مستقل، حقیقی هستند
[ترجمه گوگل]در مقابل مخالفت با متعارف، واقع گرایی معتقد است که نظریه های علمی بر مبنای مکاتبات خود (یا فقدان آن) با واقعیت مستقل موجود، به طور عادلانه درست (یا غلط) هستند

7. Conventionalism: rigid adherence to conventional middle - class values.
[ترجمه ترگمان]Conventionalism: پایبندی جدی به ارزش های متعارف طبقه متوسط
[ترجمه گوگل]پیوستگی سفت و سخت با ارزش های طبقه متوسط ​​متعارف

8. This is a bold attempt to unite pragmatism and conventionalism.
[ترجمه ترگمان]این یک تلاش جسورانه برای متحد کردن عملگرایی و conventionalism است
[ترجمه گوگل]این یک تلاش جسورانه برای پیوستن به پراگماتیسم و ​​متعارف است

9. Judicial disagreement of this kind presents an immediate and obvious problem for conventionalism.
[ترجمه ترگمان]عدم موافقت قضایی با این نوع، یک مشکل فوری و بدیهی برای conventionalism است
[ترجمه گوگل]اختلاف قضایی از این نوع، یک مشکل فوری و آشکار برای متعارف است

10. In the earlier part of this chapter I argued that conventionalism fits our legal practices badly.
[ترجمه ترگمان]در بخش اول این فصل، من استدلال کردم که conventionalism با اعمال حقوقی ما متناسب است
[ترجمه گوگل]در بخش قبلی این فصل، من استدلال کردم که متعادل بودن با شیوه های قانونی ما خیلی بد است

11. In this book, Dworkin has criticized the legal concept of conventionalism and legal pragmatism and put forward the law as integrity.
[ترجمه ترگمان]در این کتاب، dworkin مفهوم حقوقی of و عملگرایی قانونی را مورد انتقاد قرار داده و قانون را به عنوان تمامیت مطرح کرده است
[ترجمه گوگل]در این کتاب، Dworkin از مفهوم قانونی متعارف و پراگماتیسم قانونی انتقاد کرده و قانون را به عنوان یکپارچگی مطرح کرده است

12. Poincare's thought of philosophy of science has a bit messy, but the main focus is on conventionalism and Realism.
[ترجمه ترگمان]تفکر Poincare درباره فلسفه علم کمی آشفته است، اما تمرکز اصلی بر conventionalism و رئالیسم است
[ترجمه گوگل]اندیشۀ پوانکاره فلسفه علم کمی ناسازگار است، اما تمرکز اصلی آن روی متعارف و واقع گرایی است

13. It is pointed out in this paper that "structural realism" is fitter for Poincare's philosophy of science than " conventionalism " or "empirical realism".
[ترجمه ترگمان]در این مقاله به این نکته اشاره شده است که \"رئالیسم ساختاری\" برای فلسفه Poincare از علوم بهتر از \"conventionalism\" یا \"رئالیسم تجربی\" مناسب تر است
[ترجمه گوگل]در این مقاله اشاره شده است که 'رئالیسم ساختاری' برای فلسفه علم پوانکرات بهتر از 'متعارف' یا 'واقع گرایی تجربی' است

14. I agree with the skeptic at this point : the change of calendar is an arbitrary conventionalism.
[ترجمه ترگمان]من با این شکاک در این نقطه موافق هستم: تغییر تقویم اختیاری است
[ترجمه گوگل]من با این شک و تردید موافق هستم که تغییر تقویم یک متعارف دلخواه است

پیشنهاد کاربران

سنت گرایی

عرف گرایی


کلمات دیگر: