1. coordinator (co-ordinator) n.
هماهنگ کننده،هماهنگ ساز،مدیر،هماراگر،هماراستگر،همپایه ساز
2. the project coordinator
هماهنگ ساز طرح
3. The campaign needs an effective coordinator.
[ترجمه ترگمان]این برنامه به یک هماهنگ کننده موثر نیاز دارد
[ترجمه گوگل]کمپین نیاز به یک هماهنگ کننده موثر دارد
4. We've just appointed a coordinator who will oversee the whole project.
[ترجمه ترگمان]ما فقط یه هماهنگ کننده انتخاب کردیم که کل پروژه رو نظارت میکنه
[ترجمه گوگل]ما فقط یک هماهنگ کننده را انتخاب کردیم که تمام پروژه را نظارت خواهد کرد
5. For more information, contact Barbara Griffith, coordinator of early childhood, at 410-222-544
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر، تماس باربارا بوش، هماهنگ کننده دوران اولیه کودکی، در ۴۱۰ - ۲۲۲ - ۵۴۴
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر، Barbara Griffith، هماهنگ کننده دوران کودکی، در 410-222-544 تماس بگیرید
6. The quality assurance coordinator pro-posed to remedy that.
[ترجمه ترگمان]هماهنگ کننده تضمین کیفیت برای درمان این مساله حمایت می کند
[ترجمه گوگل]هماهنگ کننده تضمین کیفیت پیشنهاد شده است تا آن را درمان کند
7. Morgan Stanley will act as co-global coordinator.
[ترجمه ترگمان]مورگان استنلی به عنوان هماهنگ کننده امور جهانی عمل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]مورگان استنلی به عنوان هماهنگ کننده جهانی همکاری خواهد کرد
8. He is offensive coordinator and acting athletic director at South Mountain High.
[ترجمه ترگمان]او هماهنگ کننده حمله و مدیر ورزش در کوهستان جنوبی است
[ترجمه گوگل]او هماهنگ کننده تهاجمی است و مدیر ورزشی ورزشی در جنوب کوه بالا
9. Dave Campo is the Cowboys' third defensive coordinator in four years.
[ترجمه ترگمان]دیو کامپو، هماهنگ کننده دفاع third (Cowboys)در چهار سال اخیر است
[ترجمه گوگل]دیو کامپو، سومین هماهنگ کننده دفاعی کابوی ها در چهار سال است
10. It was a good call by much-criticized offensive coordinator Marc Trestman, and the 49ers were in business.
[ترجمه ترگمان]این یک درخواست خوب از جانب مارک Trestman، هماهنگ کننده حملات، و ۴۹ ers بود که در تجارت بودند
[ترجمه گوگل]این یک تماس خوب توسط مارک ترستمن، هماهنگ کننده تهاجمی بسیار انتقاد شده بود، و 49 نفر در کسب و کار بودند
11. His wife, Darlene, was a fashion stylist and coordinator.
[ترجمه ترگمان]همسرش، \"دارلین\"، یه متخصص مد و هماهنگ کننده بود
[ترجمه گوگل]همسرش دارلین، سبک و هماهنگ کننده مد بود
12. He did not admit to authorship until offensive coordinator Marc Trestman mentioned it.
[ترجمه ترگمان]او تا زمانی که مارک Trestman هماهنگ کننده حمله آن را ذکر نکرده بود، به نویسندگی اعتراف نکرد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که مرکز ترستمن هماهنگ کننده ی توهین آمیز آن را ذکر نکرد، اعتراف نکرد
13. This is Ms. Darnell, the hospital's nursing coordinator.
[ترجمه ترگمان]ایشون خانم \"Darnell\" هستن از هماهنگ کننده بخش بیمارستان
[ترجمه گوگل]خانم دارلل، مربی پرستاری بیمارستان است
14. The Change Coordinator will inform the person who requested the change that it has been implemented.
[ترجمه ترگمان]هماهنگ کننده تغییر، کسی را که درخواست تغییر کرده بود، مطلع خواهد کرد
[ترجمه گوگل]هماهنگ کننده تغییر خواهد داد که شخص درخواست تغییر را تائید کرده است که آن را اجرا کرده است