کلمه جو
صفحه اصلی

prohibitory


معنی : گران، جلوگیری کننده، منعی
معانی دیگر : prohibitive منعی

انگلیسی به فارسی

( prohibitive ) منعی، گران، جلوگیری کننده


ممنوع، گران، منعی، جلوگیری کننده


انگلیسی به انگلیسی

• forbidding, disallowing, enjoining; preventing, hindering, preclusive

مترادف و متضاد

گران (صفت)
dear, heavy, onerous, costly, exclusive, expensive, prohibitive, sumptuous, deluxe, prohibitory

جلوگیری کننده (صفت)
prohibitive, preventative, preventive, suppressive, prohibitory

منعی (صفت)
prohibitive, prohibitory

جملات نمونه

1. The treaty in question does not contravene any prohibitory words to be found in the Constitution.
[ترجمه ترگمان]معاهده در مورد هر کلمه prohibitory که در قانون اساسی یافت نمی شود تخطی نمی کند
[ترجمه گوگل]معاهده ای که مطرح می شود، هیچ کلمه ای ممنوعه ای را که در قانون اساسی یافت می شود، نقض نمی کند

2. Its content involves obligatory right and debt, prohibitory rules against competition and labor contract as well.
[ترجمه ترگمان]محتوای آن شامل حق و بدهی اجباری، قوانین prohibitory در برابر رقابت و قرارداد کار است
[ترجمه گوگل]محتوای آن شامل حق الزحمه و بدهی، قوانین ممنوعه در برابر رقابت و قرارداد کار نیز می باشد

3. The theoretical basis for the defining of the prohibitory right is confusion theory.
[ترجمه ترگمان]اساس نظری برای تعریف حق prohibitory نظریه سردرگمی است
[ترجمه گوگل]مبنای نظری برای تعریف حق ممنوعه، نظریه سردرگمی است

4. Experimental results show that the prohibitory signs can be detected quickly and exactly in this method.
[ترجمه ترگمان]نتایج تجربی نشان می دهد که علائم prohibitory را می توان به سرعت و دقیقا در این روش تشخیص داد
[ترجمه گوگل]نتایج تجربی نشان می دهد که علائم ممنوعه را می توان به سرعت و دقیقا در این روش تشخیص داد

5. The vow of chastity creates only a prohibitory impediment to marriage.
[ترجمه ترگمان]سوگند پاکدامنی تنها مانع از ازدواج است
[ترجمه گوگل]وعده عفت فقط مانعی برای مانع ازدواج است

6. It is usually the opposite of a prohibitory injunction but there are mandatory injunctions which have a similar effect to specific performance.
[ترجمه ترگمان]این امر معمولا متضاد یک منع قانونی است، اما دستورها اجباری وجود دارد که تاثیر مشابهی بر عملکرد خاص دارند
[ترجمه گوگل]این معمولا مخالف یک دستور ممنوع است، اما دستورالعمل های اجباری وجود دارد که تاثیر مشابهی بر عملکرد خاص دارند

7. If further injuries are to be feared, the person entitled may seek a prohibitory injunction.
[ترجمه ترگمان]در صورت ترس از آسیب بیشتر، فرد مجاز می تواند به دنبال حکم منع مشروبات الکلی باشد
[ترجمه گوگل]در صورتی که از جراحات بیشتر ترسانید، شخص حقوقی ممکن است دستورالعمل ممنوعیت را دنبال کند

8. The standpoint that there could not be authorization norms and prohibitory norms is improper, however all norms of criminal law are not prohibitory ones.
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه که قواعد اعطای مجوز و هنجارهای سازمانی وجود ندارد نادرست است، با این حال، همه قواعد قانون جزایی prohibitory نیستند
[ترجمه گوگل]نکته ای که نتوانست هنجارهای مجوز و هنجارهای ممنوعه را نادیده بگیرد نادرست است، هرچند هنجارهای قانون کیفری ممنوع نیست

9. In the course of the Business Transfer, its content involves obligatory right and debt, prohibitory rules against competition, labor contract and anti-monopoly as wel
[ترجمه ترگمان]در دوره انتقال کسب وکار، محتوای آن شامل حق و بدهی اجباری، قوانین prohibitory در برابر رقابت، قرارداد کار و ضد انحصار به عنوان wel است
[ترجمه گوگل]در جریان انتقال کسب و کار، محتوای آن شامل حق الزحمه و بدهی، قوانین ممنوعه در برابر رقابت، قرارداد کار و ضد انحصار به عنوان Wel

10. She is a reminder of the natural curiosity that we once held in our naive, untainted childhood, summoning us to reexamine our seemingly prohibitory surrounding walls and grasp beyond it.
[ترجمه ترگمان]او یادآور کنجکاوی طبیعی است که زمانی در کودکی ساده و بی نقص ما برگزار شد و ما را فراخواند تا دیواره ای اطراف خود را دوباره بررسی کنیم و فراتر از آن را بگیریم
[ترجمه گوگل]او یادآور کنجکاوی طبیعی است که ما بعدها در دوران کودکی بی نظیر و بی وقفه برگزار شدیم و از ما دعوت کردیم تا دیوارهای اطرافمان را که ظاهرا ممنوع است بازبینی کنیم و از آن فراتر برود


کلمات دیگر: