کلمه جو
صفحه اصلی

sparing


معنی : کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده
معانی دیگر : بخشاینده (رجوع شود به: spare)، مقتصد، مختصر، ممسک، پس اندازکن

انگلیسی به فارسی

کم، ناچیز، مضایقه کننده، صرفه جو، ممسک، پس اندازکن


صرفه جویی، صرفه جو، ناچیز، کم، مضایقه کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sparingly (adv.), sparingness (n.)
(1) تعریف: careful or restrained, as in the use of money or goods; frugal; thrifty (often fol. by in or of).
مترادف: careful, economical, frugal, thrifty
متضاد: profuse, unsparing
مشابه: chary, miserly, niggardly, parsimonious, penurious, stingy, tightfisted

- We were sparing of our supplies.
[ترجمه ترگمان] ما از آذوقه مون استفاده کردیم
[ترجمه گوگل] ما از منابع ما صرفه جویی کردیم

(2) تعریف: scanty or meager; limited.
مترادف: limited, meager, scanty
متضاد: lavish, unsparing
مشابه: frugal, niggardly, restricted, scant, skimpy, spare, stingy

- a sparing use of makeup
[ترجمه ترگمان] یک استفاده ساده از آرایش
[ترجمه گوگل] استفاده آرام از آرایش

(3) تعریف: lenient, merciful, or forbearing.
مترادف: clement, forbearing, forgiving, indulgent, lenient, merciful
متضاد: unsparing
مشابه: benignant, compassionate, easy, kind, kindly, permissive, sympathetic, tolerant

• economical, thrifty, frugal; meager, limited; lenient
if you are sparing with something, you use it or give it only in very small quantities.

مترادف و متضاد

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

مضایقه کننده (صفت)
sparing

careful, economical


Synonyms: avaricious, canny, chary, close, cost-conscious, frugal, humane, mean, money-conscious, parsimonious, provident, prudent, saving, stewardly, stingy, thrifty, tight, tight-fisted, tolerant, ungiving, unwasteful, wary


Antonyms: careless, lavish, spendthrift, uncareful


جملات نمونه

1. Her sparing use of make-up only seemed to enhance her classically beautiful features.
[ترجمه ترگمان]استفاده از آرایش او تنها به نظر می رسید که خطوط چهره زیبایش را بالا می برد
[ترجمه گوگل]استفاده آرام از آرایش فقط به نظر می رسید که ویژگی های زیبای کلاسیک او را افزایش می دهد

2. My dear roommate, thank you for sparing my life.
[ترجمه ترگمان]هم اتاقی عزیزم ممنون که جونم رو نجات دادی
[ترجمه گوگل]همسایه عزیز من، از زندگی شما سپاسگزارم

3. Sparing is a great revenue.
[ترجمه ترگمان]درآمد زایی یک درآمد عالی است
[ترجمه گوگل]Sparing یک درآمد بزرگ است

4. He was always sparing with his praise.
[ترجمه ترگمان]همیشه از این تعریف و تمجید خوشش می آمد
[ترجمه گوگل]او همواره با ستایش او دلگرم بود

5. I'm sure she won't mind sparing us a little of her time.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او ناراحت نخواهد شد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که او به اندازه کافی زمان خود را صرف نکشد

6. Just tell me the truth. Don't worry about sparing my feelings.
[ترجمه ترگمان]فقط حقیقت رو بهم بگو نگران احساسات من نباش
[ترجمه گوگل]فقط حقیقت را به من بگو نگران نباشید که احساسات من را از بین ببرید

7. Doctors now advise only sparing use of such creams.
[ترجمه ترگمان]پزشکان در حال حاضر تنها توصیه می کنند که از چنین کرم های ضد آفتاب استفاده کنید
[ترجمه گوگل]پزشکان اکنون توصیه می کنند که صرف استفاده از چنین کرم ها صرفه جویی کنند

8. Be sparing with the butter as we don't have much left.
[ترجمه ندا] کمتر کره بخور یا مصرف کن چون داره تموم میشه
[ترجمه ترگمان]با کره، همان طور که خیلی از ما باقی نمانده
[ترجمه گوگل]با اینکه کره خیلی کمرنگ با کره خراب می شود

9. We must be sparing with our resources.
[ترجمه ترگمان] ما باید از منابع خودمون استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید با منابعمان خرج کنیم

10. He was a tough inquisitor, not sparing his own side, as Labour ministers complained.
[ترجمه ترگمان]در حالی که وزیران کارگر شکایت داشتند، او یک دستگاه تفتیش عقاید محکم بود، نه به نفع خودش
[ترجمه گوگل]همانطور که وزراء کارگران شکایت کردند، او مجذوب خشن بود، و نه خود را کنار کشید

11. Flanner is rather sparing about details of Picasso's personal life, knowing it to be so extensively documented.
[ترجمه ترگمان]Flanner نسبت به جزئیات زندگی شخصی پیکاسو بسیار حساس است و دانستن آن به شدت مستند شده است
[ترجمه گوگل]Flanner به جای جزئیات درباره زندگی شخصی پیکاسو، با دانستن آن تا حد زیادی مستند شده است

12. In this study, a standard bone sparing dose of oral oestrogen was used.
[ترجمه ترگمان]در این مطالعه یک استخوان استاندارد از میزان هورمون استروژن به کار گرفته شده است
[ترجمه گوگل]در این مطالعه، یک دوز استروژن خوراکی استاندارد استخوانی استفاده شد

13. This is far too sparing for a bumble bee.
[ترجمه ترگمان]این کار برای یک زنبور عسل بیش از حد پهن است
[ترجمه گوگل]این برای زنبور ابد بسیار کم است

14. Jack and I felt that sparing our parents needless anxiety was an important step in becoming adults.
[ترجمه ترگمان]من و جک احساس کردیم که صرفه جویی در اضطراب والدین ما یک قدم مهم در تبدیل شدن به بزرگ ترها است
[ترجمه گوگل]جک و من احساس کردند که اضطراب ناخوشایند ما، گام مهمی در تبدیل شدن به بزرگسالان است

15. But he was most sparing with the anger on celluloid: would rather fake it than summon it up.
[ترجمه ترگمان]اما او بیش از همه با خشم در celluloid بود؛ ترجیح می داد آن را جعل کند تا آن را فرا بخواند
[ترجمه گوگل]اما او با خشم بر روی سلولوئید خشنتر بود و آن را تقلبی می کرد تا آن را احضار کند

پیشنهاد کاربران

نگهدارنده

صرفه جویی

خساست به خرج دادن/ استفاده ی محدود و کم از چیزی/دقیق و محتاط هنگام استفاده/صرفه جو، مقتصد، حسابگر

نجات دادن
Thank you for sparing me
برای نجات دادنم ممنونم.

sparing use of something
مصرف ناچیز چیزی
For Example: sparing use of energy reserves should tend to extend life. ( Cam 8 Test3 Passage 3 )


کلمات دیگر: