1. The ancient province of Satsuma lies in the southernmost part of the Japanese island of Kyushu.
[ترجمه ترگمان]استان باستانی Satsuma در جنوبی ترین قسمت جزیره کیوشو واقع شده است
[ترجمه گوگل]استان باستانی ساتسوما در قسمت جنوبی جزیره ژاپن کیوشو واقع شده است
2. From here, the southernmost tip of Moskenes Penninsula, we took some fine walks.
[ترجمه ترگمان]از اینجا، جنوبی ترین نقطه of Penninsula، ما چند قدم خوب برداشتیم
[ترجمه گوگل]از اینجا، نکتۀ جنوبی Moskenes Penninsula، ما پیاده روی خوبی انجام دادیم
3. The ring is broken only at its southernmost point by the Straits of Lothern.
[ترجمه ترگمان]حلقه فقط در جنوبی ترین نقطه مقابل تنگه Lothern شکسته شده است
[ترجمه گوگل]حلقه فقط در نقطه ی جنوبی آن توسط تنگه لرتن شکسته می شود
4. The southernmost has the densest vegetation, the most complete cover, and the widest variety of both angiosperms and plant communities.
[ترجمه ترگمان]جنوبی ترین پوشش گیاهی، کامل ترین پوشش گیاهی و بیش ترین تنوع بین دانه ها و دانه ها است
[ترجمه گوگل]در جنوب، دارای چگالی ترین پوشش گیاهی، پوشش کامل ترین و گسترده ترین گونه های زردآلو و جوامع گیاهی است
5. Tierra del Fuego is the southernmost tip of South America.
[ترجمه ترگمان]تیرا دل Fuego جنوبی ترین نقطه آمریکای جنوبی است
[ترجمه گوگل]Tierra del Fuego جنوبی ترین نقطه آمریکای جنوبی است
6. The river Sol is the southernmost of the Empire's rivers.
[ترجمه ترگمان]رودخانه سول جنوبی ترین رودخانه امپراطوری است
[ترجمه گوگل]رودخانه سول جنوبی ترین رودخانه های امپراتوری است
7. The mission will explore the planet's southernmost latitudes.
[ترجمه ترگمان]این ماموریت جنوبی ترین قسمت سیاره را بررسی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این مأموریت، عرض های جنوبی جنوب سیاره را بررسی می کند
8. Impediments to enforcement also increased when even the southernmost Creek tribes rejected the idea that the treaty applied to the Seminoles.
[ترجمه ترگمان]نیروهای انتظامی نیز زمانی افزایش یافتند که حتی جنوبی ترین قبیله Creek این ایده را رد کردند که این عهدنامه به the اعمال شده است
[ترجمه گوگل]مانع اجرایی نیز افزایش می یابد که حتی قبیله های جنوبی کریک این ایده را که معاهده در مورد سمینوئل اعمال می شود، رد کرد
9. Southernmost is a joint five - hole arch bridge, which is the first building into the Ling Qu.
[ترجمه ترگمان]Southernmost یک پل بزرگ five است که اولین ساختمان در Qu است
[ترجمه گوگل]جنوبی ترین پل مشترک قوس پنج چاله است که اولین ساختمان در Ling Qu است
10. Sanya is the southernmost city in China.
[ترجمه ترگمان]Sanya جنوبی ترین شهر در چین است
[ترجمه گوگل]سانیا جنوبی ترین شهر در چین است
11. A tourist approaches China's southernmost point, traditionally considered the end of the civilized world.
[ترجمه ترگمان]یک توریست به جنوبی ترین نقطه چین نزدیک می شود و به طور سنتی به عنوان پایان جهان متمدن شناخته می شود
[ترجمه گوگل]توریستی نقطه چین جنوبی است، به طور سنتی پایان جهان دنیای متمدن را در نظر گرفته است
12. December 2 when the sun is at its southernmost point.
[ترجمه ترگمان]۲ دسامبر زمانی که خورشید در جنوبی ترین نقطه آن قرار دارد
[ترجمه گوگل]دسامبر 2 هنگامی که خورشید در نقطه ی جنوبی آن قرار دارد
13. He wandered down to the southernmost end of the platform and peered into the tunnel.
[ترجمه ترگمان]او به سمت جنوبی ترین قسمت سکو رفت و به تونل خیره شد
[ترجمه گوگل]او به پایین ترین قسمت پلت فرم رفت و به تونل نگاه کرد
14. So how can a trip to Portugal's southernmost region be a gateway to a great viticultural experience?
[ترجمه ترگمان]بنابراین چگونه می توان سفر به جنوبی ترین منطقه پرتغال را به عنوان دروازه تجربه بزرگ viticultural دانست؟
[ترجمه گوگل]بنابراین چگونه می توان یک سفر به منطقه جنوبی جنوبی پرتغالی دروازه ای برای یک تجربه هنری عالی بود؟