علوم مهندسى : تقسیم بندى
dividing
علوم مهندسى : تقسیم بندى
انگلیسی به فارسی
تقسيم كردن، تقسیم کردن، جدا کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، طبقه بندی کردن
انگلیسی به انگلیسی
• separating, of division
جملات نمونه
1. a swift boat was dividing the waves
یک کشتی تندرو داشت (سینه ی) امواج را می شکافت.
2. the mean of 10, 9 and 14 is found by adding them together and dividing by three
میانگین 10 و 9 و 14 با جمع زدن آنها و تقسیم آنها بر سه به دست می آید.
3. Darwin's theory of evolution was a watershed dividing the old way of thinking from the new.
[ترجمه ترگمان]نظریه تکامل داروین یک watershed بود که روش قدیمی تفکر را از نو تقسیم می کرد
[ترجمه گوگل]نظریه تکاملی داروین، حوزه ای بود که روش قدیمی تفکر از جدید را تقسیم می کرد
[ترجمه گوگل]نظریه تکاملی داروین، حوزه ای بود که روش قدیمی تفکر از جدید را تقسیم می کرد
4. This path marks the dividing line between my land and my neighbour's.
[ترجمه ترگمان]این مسیر خط جداکننده بین زمین من و همسایه خود را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این مسیر خط تقسیم بین سرزمین من و همسایه من را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این مسیر خط تقسیم بین سرزمین من و همسایه من را نشان می دهد
5. For many television viewers the dividing line between fact and fiction is becoming increasingly blurred.
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از بینندگان تلویزیون، خط جداکننده بین حقیقت و داستان به طور فزاینده ای تار شده است
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از تماشاچیان تلویزیون، تقسیم بین واقعیت و داستان، به طور فزاینده ای تار می شود
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از تماشاچیان تلویزیون، تقسیم بین واقعیت و داستان، به طور فزاینده ای تار می شود
6. Bacteria reproduce by dividing and making copies of themselves.
[ترجمه ترگمان]باکتری ها با تقسیم و ساخت کپی های خودشان تکثیر می شوند
[ترجمه گوگل]باکتریها با تقسیم کردن و تولید کپی از خود تولید می کنند
[ترجمه گوگل]باکتریها با تقسیم کردن و تولید کپی از خود تولید می کنند
7. The river was chosen as a dividing line between the two districts.
[ترجمه ترگمان]این رود به عنوان خط جداکننده بین دو منطقه انتخاب شد
[ترجمه گوگل]رودخانه به عنوان یک خط تقسیم بین دو ولسوالی انتخاب شد
[ترجمه گوگل]رودخانه به عنوان یک خط تقسیم بین دو ولسوالی انتخاب شد
8. I can see no justification for dividing the company into smaller units.
[ترجمه ترگمان]من هیچ توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک تر نمی بینم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک داشته باشم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک داشته باشم
9. There's a very thin dividing line between joviality and hysteria.
[ترجمه ترگمان]بین joviality و hysteria یک خط ارتباطی بسیار باریک وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین تمیزی و هیستری، خط تقسیم بسیار نازک وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین تمیزی و هیستری، خط تقسیم بسیار نازک وجود دارد
10. There is a thin dividing line between educating the public and creating a predisposition to panic.
[ترجمه ترگمان]یک خط جداکننده باریک بین آموزش مردم و ایجاد یک زمینه برای ایجاد ترس وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین آموزش مردم و ایجاد مزاحمت برای ناامیدی وجود دارد
[ترجمه گوگل]بین آموزش مردم و ایجاد مزاحمت برای ناامیدی وجود دارد
11. There's no justification for dividing the company into smaller units.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک تر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای تقسیم این شرکت به واحدهای کوچک وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای تقسیم این شرکت به واحدهای کوچک وجود ندارد
12. What's the dividing line between normal drinking and addiction?
[ترجمه ترگمان]خط جداکننده بین مشروب معمولی و اعتیاد چیست؟
[ترجمه گوگل]خط تقسیم بین نوشیدن طبیعی و اعتیاد چیست؟
[ترجمه گوگل]خط تقسیم بین نوشیدن طبیعی و اعتیاد چیست؟
13. The dividing line between luxuries and necessities is constantly changing.
[ترجمه ترگمان]خط جداکننده بین تجملات و ملزومات همواره در حال تغییر است
[ترجمه گوگل]خط تقسیم بین لوکس و ضرورت ها دائما در حال تغییر است
[ترجمه گوگل]خط تقسیم بین لوکس و ضرورت ها دائما در حال تغییر است
14. The dividing line is somewhat hazy.
[ترجمه ترگمان]خط ارتباطی تا حدی مبهم است
[ترجمه گوگل]خط تقسیم تا حدودی ناپایدار است
[ترجمه گوگل]خط تقسیم تا حدودی ناپایدار است
15. Troops were disengaged from the dividing line.
[ترجمه ترگمان]نیروهای نظامی از خط جداکننده جدا شدند
[ترجمه گوگل]سربازان از خط تقسیم شدند
[ترجمه گوگل]سربازان از خط تقسیم شدند
پیشنهاد کاربران
در ریاضیات، عاد کننده
تقسیم
در ریاضی:مقسوم علیه
کلمات دیگر: