کلمه جو
صفحه اصلی

spatter


معنی : ترشح، مقدار کم، ترشح کردن، الودن، پاشیدن
معانی دیگر : (آبگونه یا گل و غیره) پاشیدن، ریختن، (باران یا گلوله و غیره) باریدن، (روی چیزی) پخش کردن، مالیدن، آبروی کسی را بردن، بدنام کردن، لکه دار کردن، سایه روشن کردن، لک انداختن، چکه، بارش، ریزش، صدای ریزش، صدای چک چک

انگلیسی به فارسی

پاشیدن، الودن، ترشح، ترشح کردن، مقدار کم


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spatters, spattering, spattered
(1) تعریف: to scatter (a liquid) in small bits, drops, or splashes.
مترادف: splash, spray, sprinkle
مشابه: dribble, spit, splatter

- The artist spattered the paint on the canvas.
[ترجمه ترگمان] نقاش نقاشی را روی بوم نقاشی کرد
[ترجمه گوگل] هنرمند نقاشی روی بوم را پراکنده کرد

(2) تعریف: to scatter bits or drops of a liquid on; splash or spot.
مترادف: bespatter, splash
مشابه: disperse, dot, freak, slosh, speckle, splotch, spot, sprinkle

- Next, we spatter the fish with the wine.
[ترجمه ترگمان] بعدی، ما ماهی رو با شراب رد می کنیم
[ترجمه گوگل] بعد، ما ماهی را با شراب پراکنده می کنیم

(3) تعریف: to mar the reputation of; defame.
مترادف: bespatter, defame, smear
مشابه: blacken, dirty, foul, soil, sully
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to disperse small bits, drops, or splashes.
مشابه: splash, splatter

(2) تعریف: to strike a surface with or as if with splashes or splashing sounds.
مترادف: spat
مشابه: patter

- Rain spattered against the tin roof.
[ترجمه ترگمان] باران به سقف حلبی کوبیده شد
[ترجمه گوگل] باران در برابر سقف قلع پراکنده است
اسم ( noun )
مشتقات: spatteringly (adv.)
(1) تعریف: the act or sound of spattering.
مترادف: spat, splash
مشابه: dash, patter

(2) تعریف: a bit, drop, or splash of something spattered.
مشابه: dash, drop, freak, splash, sprinkle

- a spatter of paint on the floor
[ترجمه ترگمان] پاشیدن رنگ روی زمین
[ترجمه گوگل] یک لکه رنگ بر روی زمین

• splashing or scattering of small drops, spraying; spot of something spattered
splash or scatter in small drops, sprinkle, spot, spray; send out small drops
if you spatter a liquid over a surface or if the liquid spatters the surface, it covers the surface with small drops.

مترادف و متضاد

ترشح (اسم)
discharge, spatter, spray, sprinkle, leak, leakage, secretion, transpiration, transudation, splutter

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

ترشح کردن (فعل)
discharge, spatter, sprinkle, splash, splatter, secrete, plash, splutter

الودن (فعل)
imbrue, bedaub, spatter, besmear, contaminate, gaum, pollute, smear, tincture, maculate

پاشیدن (فعل)
infuse, pour, spatter, besprinkle, spray, sprinkle, sparge, bestrew, strew, spurt, dust, inseminate, perfuse

splash, sprinkle


Synonyms: bespatter, bestrew, broadcast, dash, daub, dirty, discharge, disperse, dot, douse, dribble, mottle, polka-dot, scatter, shower, slop, smudge, soil, spangle, speck, speckle, splutter, spot, spray, sputter, stipple, strew, swash, wet


جملات نمونه

The car spattered us with mud.

اتومبیل به ما گل پاشید.


The child spattered oil on the floor.

کودک روغن را روی کف اتاق ریخت.


Bullets spattered around us.

گلوله از هر طرف بر ما می‌بارید.


1. the spatter of rain
ریزش باران

2. to spatter red paint over blue
روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن

3. Don't spatter the soup onto the table.
[ترجمه ترگمان]روی میز سوپ ریخت
[ترجمه گوگل]سوپ را روی میز نپاشید

4. Gently turn the fish, being careful not to spatter any hot butter on yourself.
[ترجمه ترگمان]به آرامی ماهی را می چرخاند، مراقب بود که هیچ کره داغ روی خودت spatter
[ترجمه گوگل]ماهی را به آرامی برگردانید، مراقب باشید که هیچ کره ی داغی را روی خود نگذارید

5. It is a dirty deal to spatter another person.
[ترجمه ترگمان]این یه معامله کثیف برای یه شخص دیگه است
[ترجمه گوگل]این یک معامله کثیف است که فرد دیگری را پاره کند

6. These spatter cones contain little, if any, fine-grained ashy material and are amongst the most characteristic products of Hawaiian eruptions.
[ترجمه ترگمان]این گله ای spatter شامل مواد خاکستری ریز دانه ریز هستند و جزو مهم ترین محصولات فوران های هاوایی هستند
[ترجمه گوگل]این مخروط های پراکنده حاوی مواد خاکستری ریز دانه ای هستند و در میان مشخص ترین محصولات فوران هاوایی هستند

7. Unframed slabs of spatter on the walls hinted at meanings it were safer not to pursue too closely.
[ترجمه ترگمان]slabs که در دیوارها پراکنده بودند به معانی اشاره می کردند که بهتر است بیش از حد به دنبال آن حرکت نکنند
[ترجمه گوگل]اسلبهای ناهموار پراکنده روی دیوارها به معانی اشاره داشتند که ایمن تر از آن نبود که بیش از حد دنبال شود

8. Traces of high - velocity blood spatter on this chair.
[ترجمه ترگمان]اثرات فشار خون بالا روی این صندلی
[ترجمه گوگل]ردیابی پراکندگی خون با سرعت بالا بر روی این صندلی

9. The flower leaves in the spatter of rain between doing greeted the Chuigu, make fully awakened tears to blue valley watch Night bats.
[ترجمه ترگمان]برگ های گل در the باران بین انجام دادن سلام و علیک سلام می کنند و به طور کامل اشک را به سوی دره ای آبی پرتاب می کنند و به تماشای خفاش ها می پردازند
[ترجمه گوگل]برگ گل در پراکندگی باران بین انجام Chuigu خوش آمد، اشک کاملا بیدار به دره آبی تماشای خفاش شب

10. Too much spatter and bad - welding bead are the two cirtical problems short circuiting arc welding process.
[ترجمه ترگمان]Too بسیار زیاد و مهره جوشکاری بد، دو مشکل cirtical در فرآیند جوشکاری قوسی کوتاه مدت هستند
[ترجمه گوگل]پراش بیش از حد و بد - جوشکاری مهر و موم شده دو فرایند حلقه مشکلات اتصال کوتاه جوش قوس

11. The rage of Parameters for low the spatter loss with thd manual welding power sources was discussed.
[ترجمه ترگمان]خشم of برای کم کردن the با استفاده از منابع قدرت جوشکاری دستی مورد بحث قرار گرفت
[ترجمه گوگل]پارگی پارامترها برای کاهش میزان پاشش با منابع قدرت جوشکاری دستی thd مورد بحث قرار گرفت

12. The big droplet spatter is the main reason for bad usability, e. g. low deposition efficiency, unstable arc etc, . and it should be analyzed and prevented further.
[ترجمه ترگمان]The قطرات درشت دلیل اصلی کاربرد بد است گرم با کاهش راندمان، ضریب ناپایدار و غیره و باید تجزیه و تحلیل شود و از آن جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]پراکندگی قطره بزرگ دلیل اصلی استفاده بد است e g راندمان پایین رسوب، قوس ناپایدار و غیره، و باید آن را تحلیل و جلوگیری کرد

13. It has a low welding spatter and aesthetic formation of weld.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه یک spatter جوش کم و تشکیل aesthetic جوش دارد
[ترجمه گوگل]این پودر جوشکاری کم و شکل گیری زیبایی شناختی جوش دارد

14. But no gunshot residue or blood spatter evidence was presented, and Blake was acquitted.
[ترجمه ترگمان]اما اثری از خون و خون وجود نداشت و \"بلیک\" تبرئه شد
[ترجمه گوگل]اما هیچ ضمانت تیراندازی و یا شواهد پراکندگی خون ارائه نشد و بلک تبرئه شد

15. It may seize up and spatter and generally be disagreeable.
[ترجمه ترگمان]ممکن است seize و پاشیده شود و معمولا هم نامطبوع باشد
[ترجمه گوگل]این ممکن است پراکنده شود و به طور کلی ناراحت کننده باشد

All night the rain spattered on the hut's roof.

تمام شب باران بر بام کلبه می‌بارید.


to spatter red paint over blue

روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن


His deed spattered his family with ignominy.

عمل او حیثیت خانواده‌اش را لکه‌دار کرد.


The wall was pattered with moonlight.

نور ماه روی دیوار سایه روشن افکنده بود.


the spatter of rain

ریزش باران


پیشنهاد کاربران

spatter ( مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ )
واژه مصوب: شتک
تعریف: قطرات کوچک پوش رنگ که در حین کار از غلتک پوش رنگ زنی یا قلم مو بیرون می پاشد


کلمات دیگر: