کف، اشکوب، طبقه کف اطاق، کف زمین، بستر (دره وغیره)، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن
floored
کف، اشکوب، طبقه کف اطاق، کف زمین، بستر (دره وغیره)، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن
انگلیسی به فارسی
طبقه، بزمین زدن، شکست دادن، کف سازی کردن، فرش کردن
انگلیسی به انگلیسی
• knocked down; shocked; defeated
جملات نمونه
1. he floored his opponent with one blow
با یک ضربه حریف خود را برزمین افکند.
2. he floored the accelerator
او گاز را تا ته فشار داد.
3. her answer floored me completely
پاسخ او مرا کاملا گیج کرد.
4. The aisle was floored with ancient bricks.
[ترجمه ترگمان]راهرو با آجرهای کهنه فرش شده بود
[ترجمه گوگل]این راهرو با آجر های باستانی کف شد
[ترجمه گوگل]این راهرو با آجر های باستانی کف شد
5. This thorny problem on the environmental protection floored the new mayor.
[ترجمه ترگمان]این مشکل ناراحت کننده در حفاظت از محیط زیست، شهردار جدید را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این مشکل پیچیده در زمینه حفاظت از محیط زیست به شهردار جدید بستگی دارد
[ترجمه گوگل]این مشکل پیچیده در زمینه حفاظت از محیط زیست به شهردار جدید بستگی دارد
6. I was floored by his argument and had to admit defeat.
[ترجمه ترگمان]از این بحث خسته شدم و مجبور شدم شکستت را قبول کنم
[ترجمه گوگل]من با استدلال او مخالف بودم و مجبور بودم که شکست بخورم
[ترجمه گوگل]من با استدلال او مخالف بودم و مجبور بودم که شکست بخورم
7. The boxer was floored by a punishing left jab.
[ترجمه ترگمان]مشت زن از فشاری که به طرف چپ پیچید، متعجب شد
[ترجمه گوگل]بوکسور توسط یک مجازات جناغ چپ کف شده است
[ترجمه گوگل]بوکسور توسط یک مجازات جناغ چپ کف شده است
8. He was floored in the first round of the fight.
[ترجمه ترگمان]او در مرحله اول جنگ شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در دور اول جنگ بود
[ترجمه گوگل]او در دور اول جنگ بود
9. He was completely floored by two of the questions in the exam.
[ترجمه ترگمان]او از دو سوال در این امتحان کاملا متعجب شد
[ترجمه گوگل]او به طور کامل توسط دو سوال در امتحان قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به طور کامل توسط دو سوال در امتحان قرار گرفت
10. He seemed floored by a string of scandals.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از رسوایی و رسوایی خسته شده است
[ترجمه گوگل]او یک رشته رسوایی ها به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او یک رشته رسوایی ها به نظر می رسید
11. A couple of the questions completely floored me.
[ترجمه ترگمان]چند تا سوال کاملا روی من اثر گذاشت
[ترجمه گوگل]چند سوال به طور کامل به من زد
[ترجمه گوگل]چند سوال به طور کامل به من زد
12. I floored him with a blow.
[ترجمه ترگمان]با ضربه ای سنگین بر او غلبه کردم
[ترجمه گوگل]من او را با یک ضربه زدم
[ترجمه گوگل]من او را با یک ضربه زدم
13. He was floored with a single punch to the head.
[ترجمه ترگمان]با یک مشت به سرش ضربه زد
[ترجمه گوگل]او با یک پانچ به سرش کف شد
[ترجمه گوگل]او با یک پانچ به سرش کف شد
14. He was floored by the first punch.
[ترجمه ترگمان]با اولین مشت از کوره در رفت
[ترجمه گوگل]او توسط اولین پانچ کف شد
[ترجمه گوگل]او توسط اولین پانچ کف شد
15. He was floored by the announcement.
[ترجمه ترگمان]با این خبر از کوره در رفت
[ترجمه گوگل]او توسط اعلامیه مطرح شد
[ترجمه گوگل]او توسط اعلامیه مطرح شد
پیشنهاد کاربران
وقتی مثلاً بگن floored me یا floored someone به معنی شوکه و متعجب شدن ـه
۱ - به زمین زدن
to knock ( someone ) to the floor or ground.
Can you believe that scrawny kid floored the bully with just one punch?
۲ - شدیدا" شوکه یا متعجب کردن, flabbergasted )
To be emotionally stunned, overwhelmed
to be surprised, shocked or amazed very much
He was floored for being introduced as a fellow untouchable. He hadn't expected that term to be applied to him.
۳ - مست ( slang; drunk )
Do you remember last night at the bar at all? You were really floored!
Metaphorically similar to being held down to the floor by a force great enough that it takes a good deal of time to escape.
"I was completely floored all day after speaking to my doctor. "
"After I broke up with Jenny I felt floored for weeks. "
"I'm completely floored right now, I have no idea what I'm going to do. "
to knock ( someone ) to the floor or ground.
Can you believe that scrawny kid floored the bully with just one punch?
۲ - شدیدا" شوکه یا متعجب کردن, flabbergasted )
To be emotionally stunned, overwhelmed
to be surprised, shocked or amazed very much
He was floored for being introduced as a fellow untouchable. He hadn't expected that term to be applied to him.
۳ - مست ( slang; drunk )
Do you remember last night at the bar at all? You were really floored!
Metaphorically similar to being held down to the floor by a force great enough that it takes a good deal of time to escape.
"I was completely floored all day after speaking to my doctor. "
"After I broke up with Jenny I felt floored for weeks. "
"I'm completely floored right now, I have no idea what I'm going to do. "
کلمات دیگر: