کلمه جو
صفحه اصلی

profluent


معنی : روان، پرجریان، جاری بمقدار زیاد
معانی دیگر : جاری، سرشار، پرآب، ساری

انگلیسی به فارسی

پرجریان، جاری بمقدار زیاد، ساری، روان، سرشار


سیلاب، پرجریان، جاری بمقدار زیاد، روان


مترادف و متضاد

روان (صفت)
clear, handy, easy, spirit, current, versatile, fluid, liquid, smooth, glib, fluent, cursive, profluent, voluble

پرجریان (صفت)
profluent

جاری به مقدار زیاد (صفت)
profluent


کلمات دیگر: