کلمه جو
صفحه اصلی

sopping


معنی : بسیار، کاملا، شدید، خیلی خیس ولغزنده
معانی دیگر : (کاملا) خیس، آبچکان

انگلیسی به فارسی

بسیار، شدید، کاملا


سرفه کردن، شدید، بسیار، کاملا، خیلی خیس ولغزنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: thoroughly wet; soaked.
مشابه: saturate

• very wet, soaked, drenched
something that is sopping or sopping wet is extremely wet; an informal word.

مترادف و متضاد

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

کاملا (صفت)
utter, all-around, sopping, all-round, open-and-shut

شدید (صفت)
hard, grievous, strenuous, drastic, keen, tough, exquisite, slashing, sopping, chronic, high-wrought, severe, rugged, stalwart, boisterous, forcible, intense, violent, intensive, vigorous, diametric, diametrical, inclement, incontrollable, rigorous, sthenic

خیلی خیس و لغزنده (صفت)
sopping

wet


Synonyms: dank, drenched, dripping, drowned, saturated, soaked, soaking, sodden, soggy, soppy, soused, water-logged, wringing-wet


جملات نمونه

1. the rain made me sopping wet
باران مرا خیس آب کرد.

2. You're sopping wet - go and dry yourself and get changed.
[ترجمه ترگمان]آب خیس و خیس هستی و خودت رو خشک می کنی
[ترجمه گوگل]شما مرطوب هستید - بروید و خشک کنید و تغییر دهید

3. It can prevent the water from sopping in.
[ترجمه ترگمان]این کار می تواند آب را از آب پر کند
[ترجمه گوگل]این می تواند آب را از بین بردن جلوگیری کند

4. It had stopped raining but the wood was sopping.
[ترجمه ترگمان]باران بند آمده بود، اما بیشه sopping بود
[ترجمه گوگل]این باران باران را متوقف کرده بود اما چوب خرد شده بود

5. Beneath his glass lay a sheet of paper, sopping up wine.
[ترجمه ترگمان]در زیر ذره بین کاغذی پر آب و پر آب قرار داشت
[ترجمه گوگل]زیر شیشه اش یک ورق کاغذ گذاشت، شراب را برداشت

6. Your clothes are sopping ( wet )!
[ترجمه ترگمان]لباس تو پر از آب است!
[ترجمه گوگل]لباس های شما خیس می شوند (مرطوب)!

7. I was sopping, and I didn't care less.
[ترجمه ترگمان]من sopping بودم و اهمیتی هم نمی دادم
[ترجمه گوگل]من آهسته بودم و کمتر به آن اهمیتی نمی دادم

8. Sopping wet and breathing shallow she spent those hours trying to negotiate the weight of her eyelids.
[ترجمه ترگمان]او آن ساعت ها را در حالی که سعی می کرد بار پلک هایش را به هم بزند، خیس می کرد و نفس می کشید
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی مرطوب و نفس می کشد، او آن ساعت ها را صرف تلاش برای مذاکره با وزن پلک هایش کرد

9. My clothes were absolutely sopping!
[ترجمه ترگمان]لباس هایم واقعا پر آب بود!
[ترجمه گوگل]لباس من کاملا سوزانده شد!

10. They came back sopping wet.
[ترجمه ترگمان]آب خیس آب آمدند
[ترجمه گوگل]آنها دوباره خیس شدند

11. Any styling effort applied to sopping wet hair is usually unnecessary and wastes a lot of time.
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش های styling برای موهای خیس آب معمولا غیر ضروری است و زمان زیادی را هدر می دهد
[ترجمه گوگل]هر گونه تلاش یک ظاهر طراحی شده برای بریدن موهای مرطوب معمولا غیر ضروری است و زمان زیادی را صرف می کند

12. My shoes were sopping.
[ترجمه ترگمان]کفش هایم آب بود
[ترجمه گوگل]کفش هایم آروم بود

13. " said Linda Higgins, throwing a sopping brown coffee filter into the garbage can.
[ترجمه ترگمان]لیندا هیگینز، یک فیلتر coffee قهوه ای را به درون سطل زباله انداخت و گفت: \"
[ترجمه گوگل]لیندا هیگینز گفت: فیلتر قهوه قهوه ای قهوه ای را به زباله می اندازیم

14. Bag of corpsegas sopping in foul brine.
[ترجمه ترگمان]کیسه پر آب و آب نمک
[ترجمه گوگل]کیسه ای از جنس فلفل قرمز در آب شور

The rain made me sopping wet.

باران مرا خیس آب کرد.



کلمات دیگر: