کلمه جو
صفحه اصلی

bonkers


(خودمانی) خل، دیوانه، سبک مغز

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) خل، دیوانه، سبک مغز


انگلیسی به انگلیسی

• (slang) crazy, insane, cuckoo, mad
if you say that someone is bonkers, you mean that they are silly or mad; an informal word.

جملات نمونه

1. I went a bit bonkers when he told me the news.
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار رو بهم گفت کمی دیوونه بازی کردم
[ترجمه گوگل]وقتی او به من خبر داد، کمی گریه کرد

2. The man must be bonkers to take such a risk.
[ترجمه ترگمان]این مرد باید دیوانه شده باشه که همچین ریسکی بکنه
[ترجمه گوگل]این مرد باید از این کار خطرناک باشد

3. The noise nearly drove me bonkers.
[ترجمه ترگمان] سر و صدا نزدیک بود منو دیوونه کنه
[ترجمه گوگل]سر و صدا تقریبا من را گول زد

4. I'll go bonkers if I have to wait any longer.
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از این منتظر بمانم دیوانه می شوم
[ترجمه گوگل]اگر مجبور باشم دیگر صبر می کنم، می بینم

5. I nearly went bonkers with frustration.
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود از ناامیدی دیوانه شوم
[ترجمه گوگل]من تقریبا با سرخوردگی از بین رفتم

6. I think he's absolutely stark raving bonkers!
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم او کاملا دیوانه شده!
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او کاملا شگفت انگیز است!

7. The whole idea is just plain bonkers.
[ترجمه ترگمان] کل این ایده اس - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]کل ایده فقط کافی است

8. He thought I was stark raving bonkers to give up my job.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد من کاملا دیوانه شده ام که کارم را ول کنم
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که من کارهای شگفت انگیزی را انجام می دهم

9. She must be bonkers to do that.
[ترجمه ترگمان] اون باید دیوانه شده باشه که این کار رو بکنه
[ترجمه گوگل]او باید این کار را بکند

10. You're stark raving bonkers!
[ترجمه ترگمان]تو کاملا دیوانه شده ای!
[ترجمه گوگل]شما کج خلقی ها هستید!

11. If i don't work, I'll go bonkers.
[ترجمه ترگمان]اگر کار نکنم، تو از اینجا به پیش
[ترجمه گوگل]اگر من کار نکنم، من برنده می شوم

12. Oh, no, my dad is driving me bonkers, too. He is such a tightwad!
[ترجمه ترگمان] اوه، نه، بابام هم داره منو دیوونه میکنه خسیس است!
[ترجمه گوگل]آه نه، پدرم من را نیز رانندگی می کند او اینقدر سخت است!

13. He slipped his trolley and went totally bonkers.
[ترجمه ترگمان]از تراموا پیاده شد و کاملا دیوانه شد
[ترجمه گوگل]او واگن برقی خود را تکان داد و به طور کامل رانندگی کرد

14. It drives me bonkers, because I can't find anything!
[ترجمه ترگمان]دیوانه شده ام، چون نمی توانم چیزی پیدا کنم!
[ترجمه گوگل]من رنج می برم، چون نمی توانم چیزی پیدا کنم!

15. If I don't work, I'll go bonkers.
[ترجمه ترگمان]اگر کار نکنم از اینجا به پیش دیوانه می روم
[ترجمه گوگل]اگر من کار نکنم، من برنده می شوم

پیشنهاد کاربران

You've driving me bonkers
داری منو دیونه میکنی

احمقانه

1 - دیوانه، از نظر روحی نامتعادل, crazy, mad, mentally unbalanced
my mind's gone entirely bonkers
Kids really went bonkers over that video game.
2, طرفدار، دوستدار very fond, enthusiastic, or excited
She's bonkers for/about opera.
He's bonkers for/about her.



کلمات دیگر: