1. Many politicians are cunning sophists.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سیاستمداران sophists cunning
[ترجمه گوگل]بسیاری از سیاستمداران سوفی حیله گر هستند
2. Naturally, if I told you to read Plato's Sophist, it is because in it people are far from falling into this One, and Plotinus is here the best reference in order to test it.
[ترجمه ترگمان]طبیعتا، اگر به شما بگویم که کتاب افلاطون را بخوانید، به این دلیل است که در آن مردم از افتادن به این یکی بسیار دور هستند، و Plotinus بهترین مرجع برای تست آن است
[ترجمه گوگل]به طور طبیعی، اگر به شما گفتم که سوفیست افلاطون را بخوانید، دلیل این است که در آن مردم به این یکی نمی افتند و پلوتین اینجا بهترین مرجع برای آزمایش آن است
3. We must see that the Sophist in commending his wares does not deceive us, like the whole-saler and the retailer who deal in food for the body.
[ترجمه ترگمان]ما باید ببینیم که Sophist در ستایش از کالاهای خود، ما را فریب نمی دهد، مانند کل - و خرده فروش که برای بدن غذا سرو می کنند
[ترجمه گوگل]ما باید ببینیم که سوفیست در تحسین محصولاتش ما را مانند یک کلاهبردار و خرده فروش که در غذا برای بدن کار می کند، فریب نمی دهد
4. The terms "sophist" and "sophistry" have taken on derogatory connotations in modern times.
[ترجمه ترگمان]این عبارت \"sophist\" و \"سفسطه\"، در زمان های مدرن، با مفاهیم خفت آوری مواجه شده اند
[ترجمه گوگل]اصطلاحات 'سوفیست' و 'سوفیستی' در زمان های مدرن بر روی متون معرفتی قرار گرفته اند
5. The word " sophist " gradually acquired the connotations of skepticism, ambition and unscrupulous competitiveness which their teaching in fact encouraged.
[ترجمه ترگمان]واژه \"sophist\" بتدریج معنای ضمنی تردید، جاه طلبی و رقابت بی شرمانه را که آموزه های آنان در واقع تشویق شده بود، به دست آورد
[ترجمه گوگل]کلمه 'سوفیست' به تدریج سبب شک و تردید، جاه طلبی و رقابت بی نظیری شد که آموزش آنها در واقع تشویق شد
6. Asking questions was at the heart of the Sophist approach to learning.
[ترجمه ترگمان]سوال پرسیدن در قلب رویکرد Sophist برای یادگیری بود
[ترجمه گوگل]پرسیدن سوالات در قلب سوفیست به یادگیری بود
7. Mum is the sophist who teaches you to view and feel the world around and in mind first.
[ترجمه ترگمان]مامان the است که به شما یاد می دهد که دنیا را در ابتدا و در ذهن خود احساس کنید
[ترجمه گوگل]مادرم سوفیست است که به شما می آموزد که ابتدا به جهان اطراف خود نگاه کنید و احساس کنید
8. It was basically a selfish act, though no doubt a sophist would argue that it was done for the general good.
[ترجمه ترگمان]این کار اساسا یک اقدام خودخواهانه بود، هر چند بدون شک a استدلال می کرد که این کار برای عموم خوب انجام شده است
[ترجمه گوگل]این اساسا یک عمل خودخواهانه بود، هرچند بدون شک یک سوفیست استدلال می کند که این کار برای خیر عمومی انجام می شود
9. From Cicero and Quintilian and from Aristotles Rhetoric we learn that the Sophist whom Plato has made so ridiculous was a man of note whose writings were preserved in later ages.
[ترجمه ترگمان]از سیسرون و کوینتیلیانوس و کوینتیلیانوس، و از Aristotles Rhetoric یاد می گیریم که the که افلاطون تا این حد مسخره کرده است، مردی است که نوشته هایش در اعصار آینده حفظ شده است
[ترجمه گوگل]از سیئر و کینتیلیان و ریتورس ارسطو می آموزیم که سوفیست که افلاطون آن را خیلی مسخره ساخته بود، مردی بود که نوشته هایش در سنین بعد حفظ شد
10. Huizi integrated the same and the difference to deny the difference of the objective existence. He only emphasized one aspect of thing, and neglected others. So he came down to be a sophist.
[ترجمه ترگمان]Huizi یک سان با هم ادغام می شوند و تفاوت در انکار تفاوت وجود عینی وجود دارند او فقط یک جنبه از چیز را مورد تاکید قرار داد و دیگران را نادیده گرفت این بود که او به اینجا آمد تا یک sophist باشد
[ترجمه گوگل]Huizi یکپارچه و تفاوت برای انکار تفاوت وجود عینی است او تنها بر یک جنبه از چیزی تأکید کرد و دیگران را نادیده گرفت بنابراین او آمد به سوفیست
11. And for this reason, because Socrates was constantly turning the tables on his confident opponents in argument, he was considered by many Athenians to be just another Sophist.
[ترجمه ترگمان]و به همین دلیل، به این دلیل که سقراط به طور مداوم میزها را روی مخالفان با اعتماد به نفس خود ورق می زد، بسیاری از Athenians در نظر گرفته می شدند که فقط یک Sophist دیگر باشند
[ترجمه گوگل]و به همین دلیل، چون سقراط به طور مداوم روی میز در مخالفان محرمانه خود در بحث قرار داد، او توسط بسیاری از آتنین ها به عنوان یک سوفیست دیگر در نظر گرفته شد
12. But Plato's Socrates is necessarily poles apart from Aristophanes' Socrates depiction of him as a sort of sophist who makes the weaker argument the stronger.
[ترجمه ترگمان]اما سقراط افلاطون لزوما قطب های مخالفی از توصیف سقراط از او به عنوان یک نوع of است که بحث ضعیف تر را قوی تر می کند
[ترجمه گوگل]اما سقراط افلاطون لزوما قطبهای جدا از سیرتسوس آریستوفان است که تصویر او را به عنوان نوعی سوفیست که استدلال ضعیفتری را قویتر می کند، نشان می دهد
13. You will understand that it is, in fact, from this dialogue, the Sophist, that Martin starts – I mean, Martin Heidegger- in his restoration of the question of being.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت شما درک خواهید کرد که از این گفتگو، the، مارتین هایدگر - یعنی مارتین هایدگر - در بازگشت به این سوال - یعنی مارتین هایدگر - است
[ترجمه گوگل]شما خواهید فهمید که این در واقع از این گفتگو، سوفیست است که مارتین شروع می کند - منظورم این است که مارتین هایدگر - در بازسازی مسئله هستی