کلمه جو
صفحه اصلی

contrariness

معنی : خیرگی، مخالفت، نا سازگاری، خود رایی، خود سری، خریت، ناجوری
معانی دیگر : مغایرت

انگلیسی به فارسی

مخالفت، مغایرت، ناجوری، ناسازگاری

تناقض، خریت، مخالفت، ناجوری، خود سری، خود رایی، خیرگی، نا سازگاری

انگلیسی به انگلیسی

• stubborn opposition, antagonism; opposing direction

مترادف و متضاد

خیرگی (اسم)
amazement, astonishment, daze, boldness, contrariness, disobedience, effrontery, impudence
مخالفت (اسم)
resistance, gainsay, objection, contrast, antagonism, contrariness, defiance, opposition, disagreement, disaccord, repugnance, contradiction, contrariety, nonconformity, dissidence
نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence
خود رایی (اسم)
self-sufficiency, despotism, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, conceit, self-confidence, bighead, headstrongness, self-assertion, self-assurance, high-handedness, overconfidence, self-will
خود سری (اسم)
self-sufficiency, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, disobedience, conceit, self-confidence, bighead, waywardness, fearlessness, headstrongness, barefacedness, hardihood, self-assertion, self-assurance, pertinacity, high-handedness, intrepidity, naughtiness, overconfidence, self-will
خریت (اسم)
contrariness, stupidity, asininity, intractability, doggedness, headstrongness, silliness, pertinacity, mulishness
ناجوری (اسم)
dissonance, inconvenience, contrariness, inconsistency, incoherence, inconsistence, unlikelihood, discordance, disparity, heterogeny, incommodity, inconsonance, xenogenesis

جملات نمونه

1. A sort of wrong-headed contrariness is also associated with this planet.
[ترجمه ترگمان]نوعی of با سر اشتباه نیز در ارتباط با این سیاره است
[ترجمه گوگل]نوعی دغدغه اشتباهی نیز با این سیاره همراه است
2. Agreement replaced contrariness; quiet, reasoned discussion replaced argument.
[ترجمه ترگمان]توافق جایگزین contrariness شد؛ سکوت، استدلال منطقی جای بحث را گرفت
[ترجمه گوگل]توافق جایگزین تناقض است؛ بحث آرام و منطقی استدلال را جایگزین کرد
3. With me, nothing illustrates the contrariness of things better than the matter of sleep.
[ترجمه ترگمان]با من، هیچ چیز the چیزها را بهتر از موضوع خواب نشان نمی دهد
[ترجمه گوگل]با من، هیچ چیز تضاد چیزها را بهتر از ماده خواب نشان نمی دهد
4. I’m feeling the pleasures of contrariness, too.
[ترجمه ترگمان]من هم احساس ناجوری می کنم
[ترجمه گوگل]من احساس لذت و تناقض هم می کنم
5. A streak of pragmatism, skepticism, and contrariness runs deep in the American character, historians say.
[ترجمه ترگمان]مورخان می گویند که نوعی از عملگرایی، بدبینی و contrariness عمیقا در شخصیت آمریکایی وجود دارد
[ترجمه گوگل]مورخان می گویند که یک رشته پراگماتیسم، شک و تردید در شخصیت آمریکایی عمیق است
6. Contradiction, contrariness, difference, identity, unity, etc are important categories in Materialism and Dialectics.
[ترجمه ترگمان]Contradiction، contrariness، تفاوت، هویت، وحدت و غیره، مقوله های مهمی در مادی گرایی و dialectics هستند
[ترجمه گوگل]تناقض، تضاد، تفاوت، هویت، وحدت و غیره، مقوله های مهم در ماتریالیسم و ​​دیالکتیک هستند
7. This list wouldn’t be complete without some contrariness: While you’re avoiding excessive packaging, don’t pay more to do it if you don’t have the budget for it .
[ترجمه ترگمان]این لیست بدون some کامل نمی شود: در حالی که شما از بسته بندی بیش از حد اجتناب می کنید، اگر بودجه آن را ندارید، پول بیشتری برای انجام آن ندهید
[ترجمه گوگل]این لیست بدون هیچ گونه تناقض کامل نمی شود در حالیکه شما از بسته بندی بیش از حد اجتناب می کنید، اگر شما بودجه ای برای آن ندارید، بیشتر پرداخت نکنید
8. Because, with a certain contrariness, Arsenal's first Premiership victory came at Old Trafford.
[ترجمه ترگمان]به خاطر همین، اولین پیروزی کوچک آرسنال در Trafford قدیمی برگزار شد
[ترجمه گوگل]از آنجا که، با یک اختلاف نظر، اولین پیروزی لیگ برتر آرسنال در Old Trafford آمد
9. She claimed to be doing it only for Jeeta, but there was real, wilful contrariness in it, I suspected.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که این کار را فقط به خاطر Jeeta انجام می دهد، اما در این مورد واقعا ناجوری بود
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که این کار فقط برای جته انجام می شود، اما من در آن مضطرب هستم
10. Three female riders in front of electrical power lines. It shows they symbiosis or the contrariness of nature and man-built.
[ترجمه ترگمان]سه دوچرخه سوار زن در مقابل خطوط برق برق این نشان می دهد که آن ها هم زیستی یا هم زیستی درونی طبیعت و طبیعت را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]سه سواران زن در مقابل خطوط برق این نشان می دهد که آنها همزیستی یا تناقض طبیعت و انسان ساخته شده است
11. It is a Best of What's New winner for its sheer contrariness.
[ترجمه ترگمان]این یک برنده جدید برای contrariness محض است
[ترجمه گوگل]این بهترین چیزی است که برنده جدید برای تناقض عینی خود می شود
12. Summary:The technology of encryption and decipherment of Singlechip System Production is, forever, an entia of contrariness.
[ترجمه ترگمان]خلاصه: تکنولوژی رمزنگاری و decipherment تولید سیستم Singlechip برای همیشه، entia از contrariness است
[ترجمه گوگل]خلاصه فناوری رمزگذاری و رمزگشایی تولید سیستم Singlechip، برای همیشه، یک اختلاف نظر است
13. American history suggests that whatever future form it takes, the individualism and contrariness that seem wired into the national culture will continue to fuel Americans’ hustling, striving nature.
[ترجمه ترگمان]تاریخ آمریکا حاکی از آن است که هر شکلی که آینده را شکل می دهد، فردگرایی و contrariness که به نظر می رسد به فرهنگ ملی برنامه ریزی شده است، به سوخت هوشمندانه و تلاش آمریکایی ها ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]تاریخ آمریکا نشان می دهد که هر گونه شکل آینده آن، فرد گرایی و تناقضاتی که به فرهنگ ملی متصل می شود، به نفوذ آمریکایی ها و بدست آوردن طبیعت ادامه می دهد
کلمات دیگر: