کلمه جو
صفحه اصلی

soothing


معنی : تسلیت، دارای اثر تسکین دهنده، تسکین دهنده، ارامی بخش، ارامش بخش
معانی دیگر : ارامش بخش، ارامی بخش، دارای اثر تسکین دهنده، تسلیت

انگلیسی به فارسی

آرام‌بخش، تسکین‌دهنده، دل‌آسا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: soothingly (adv.)
• : تعریف: acting to ease pain, tension, or emotional distress.
مترادف: calming, palliative
متضاد: jarring

- Put on some soothing music and try to relax.
[ترجمه ترگمان] کمی موسیقی آرامش بخش بزنید و سعی کنید آرام بگیرید
[ترجمه گوگل] موسیقی را تسکین دهنده قرار دهید و سعی کنید استراحت کنید
- This ointment is quite soothing for sore muscles.
[ترجمه ترگمان] این پماد برای ماهیچه های دردناک خیلی آرامش بخش است
[ترجمه گوگل] این پماد برای عضلات شکمی کاملا آرام بخش است

• act of calming, act of pacifying; act of comforting, appeasement
calming, pacifying, quieting; comforting, appeasing

مترادف و متضاد

تسلیت (اسم)
soothing, commiseration, condolence, consolation

دارای اثر تسکین دهنده (اسم)
soothing

تسکین دهنده (صفت)
anodyne, soothing, sedative, demulcent

ارامی بخش (صفت)
soothing, lenitive

ارامش بخش (صفت)
soothing

comforting


Synonyms: alleviating, calming, consolatory, consoling, easing, mollifying, pacifying, palliative, reassuring, relaxing, relieving, remedying, softening, tranquilizing, warming


جملات نمونه

1. she tried to couch the bad news in soothing terms
کوشید که خبر بد را به طرز تسکین آمیزی بیان کند.

2. I put on some nice soothing music.
[ترجمه ترگمان] یه کم موسیقی آرامش بخش درست کردم
[ترجمه گوگل]من برخی از موسیقی آرامش بخش را قرار داده ام

3. Her words had a soothing effect.
[ترجمه ترگمان]کلمات او تاثیری آرامش بخش داشت
[ترجمه گوگل]کلماتش تأثیر آرام بخش داشت

4. His soothing words subdued her fears.
[ترجمه ترگمان]کلمات آرامش بخش او ترس او را مهار می کرد
[ترجمه گوگل]کلمات تسکین دهنده او ترس او را تضعیف کردند

5. His words had a soothing, almost seductive quality.
[ترجمه ترگمان]کلماتش یک آرامش آرامش بخش و تقریبا اغوا کننده داشت
[ترجمه گوگل]کلمات او دارای کیفیت تسکین دهنده، تقریبا گول زدن بود

6. Put on some nice soothing music.
[ترجمه ترگمان] یه کم موسیقی آرامش بخش بزن
[ترجمه گوگل]قرار دادن برخی از موسیقی آرامش بخش خوب

7. Cold tea is very soothing for burns.
[ترجمه ترگمان]چای سرد برای سوختگی بسیار آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]چای سرد برای سوختگی بسیار آرامش بخش است

8. Almond oil is renowned for its soothing, emollient properties.
[ترجمه ترگمان]روغن زیتون به خاطر خواص نرم کننده و نرم کننده آن مشهور است
[ترجمه گوگل]روغن بادام برای خواص نرم کننده و نرم کننده آن مشهور است

9. The light had now changed to a soothing pinkish-white, but, more important, he was under gravity again.
[ترجمه ترگمان]حالا دیگر نور به رنگ آبی مایل به صورتی تبدیل شده بود، اما مهم تر از آن، او دوباره زیر جاذبه بود
[ترجمه گوگل]نور در حال حاضر به آرامش صورتی سفید تبدیل شده است، اما مهمتر از آن، او دوباره تحت جاذبه قرار گرفت

10. Michelle spoke with a soothing Southern lilt.
[ترجمه ترگمان]میشل با صدای آرامش بخش جنوبی حرف می زد
[ترجمه گوگل]میشل با لبخند جنوبی تسکین دهنده صحبت کرد

11. Her touch felt wonderfully soothing.
[ترجمه ترگمان]دست او به طرز عجیبی آرامش بخش بود
[ترجمه گوگل]لمس او احساس آرامش بخش داشت

12. Soothing an internal malignancy may do more harm than good.
[ترجمه ترگمان]ایجاد یک malignancy داخلی ممکن است آسیب های بیشتری نسبت به ضرر داشته باشد
[ترجمه گوگل]آسیب زدن به بدخیمی داخلی ممکن است آسیب بیشتری نسبت به خسارت ایجاد کند

13. He has such a calm soothing voice - I could listen to him all night.
[ترجمه ترگمان]او یک صدای آرامش بخش آرام داشت - می توانستم تمام شب به او گوش دهم
[ترجمه گوگل]او چنین صدای آرامش بخش آرامش را دارد - می توانم تمام شب به او گوش فرا دهم

14. His voice had a soothing hypnotic effect.
[ترجمه ترگمان]صدایش یک اثر خواب آور آرامش بخش داشت
[ترجمه گوگل]صدای او اثر هیپنوتیزم آرام بخش داشت


کلمات دیگر: