کلمه جو
صفحه اصلی

privative


معنی : سالب، سلبی، ناشی از محرومیت، تحریمی
معانی دیگر : محروم کننده، بی بهره ساز

انگلیسی به فارسی

ناشی از محرومیت، تحریمی، سلبی، سالب


خصوصی، سلبی، ناشی از محرومیت، تحریمی، سالب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: acting to deprive.

(2) تعریف: marked by a losing or taking away.

(3) تعریف: in grammar, indicating absence or negation.
اسم ( noun )
مشتقات: privatively (adv.)
• : تعریف: in grammar, a word element that indicates absence or negation, such as "a-" in "atonal".

• word indicating the negative, word of negation (grammar)
causing deprivation; denying, depriving, withholding; making negative, indicating negation

مترادف و متضاد

سالب (صفت)
abdacting, depriving, negative, privative, subtractive

سلبی (صفت)
negative, privative

ناشی از محرومیت (صفت)
privative

تحریمی (صفت)
privative

جملات نمونه

1. By applying the management methods of privative department to improve the efficient of public enterprise.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از روش های مدیریتی بخش privative برای بهبود بازدهی کار عمومی
[ترجمه گوگل]با استفاده از روش های مدیریت بخش خصوصی برای بهبود کارآیی سازمانی دولتی

2. As a result, Parliament may insert what is known as an exclusion or privative clause to achieve this result.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، پارلمان می تواند آنچه را که به عنوان شرط حذف یا غیر مجاز شناخته شده است را وارد کند تا به این نتیجه برسد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نتیجه، پارلمان می تواند آنچه را که به عنوان محرومیت یا خصوصی برای رسیدن به این نتیجه شناخته می شود قرار دهد

3. Its value is decided by the scientific evidences and practical function of mental test conclusions, and its privative force should be determined by judges, for its admissibility of evidence.
[ترجمه ترگمان]ارزش آن به وسیله شواهد علمی و عملکرد عملی نتایج آزمون ذهنی تعیین می شود و نیروی privative آن باید توسط قضات تعیین شود، چرا که شواهد آن به اثبات رسیده است
[ترجمه گوگل]ارزش آن بر اساس شواهد علمی و عملکرد عملی نتایج محاسبات روانی تعیین می شود و نیروی خصوصی آن باید توسط قضات تعیین شود تا قابل قبول بودن شواهد

4. Can say, confiscate what bring about pair of citizen money property right directly is privative with limitation.
[ترجمه ترگمان]می توان گفت، مصادره آنچه که یک جفت از اموال شهروندان را مستقیما به بازار می آورد، با محدودیت همراه است
[ترجمه گوگل]می توانم بگویم، مصادره آنچه که به دست آوردن جرم حق مالکیت پول شهروندان به طور مستقیم با محدودیت های خصوصی است

5. A lot of problems of core condition often come from at outer shroud condition, if nutrient lack, feeling is privative, exciting excessive.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشکلات شرایط اصلی اغلب از شرایط کفن بیرونی نشات می گیرند، در صورتی که کمبود مواد مغذی، احساس privative و هیجان برانگیز است
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشکالت شرایط هسته ای اغلب از شرایط خزانه بیرون می آیند، اگر کمبود مواد مغذی، احساس خصوصی، هیجان انگیزی بیش از حد باشد

6. The model of non-governmentalization emphasis on the role of privative department in the supply of public goods, reduce the intervention of government.
[ترجمه ترگمان]مدل تاکید non بر نقش بخش privative در تامین کالاهای عمومی، دخالت دولت را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]مدل غیر دولتی تأکید بر نقش بخش خصوصی در عرضه کالاهای عمومی، مداخله دولت را کاهش می دهد

7. Be at ease, I can guide, persuade, supervise and urge he learns, but I won't gruffly is privative his happiness.
[ترجمه ترگمان]راحت باشید، می توانم هدایت کنم، متقاعد کنم، نظارت کنم و اصرار کنم که یاد می گیرد، اما من با خشونت او را دوست ندارم
[ترجمه گوگل]به راحتی می توانم راهنمای، متقاعد کردن، نظارت و تشویق او را یاد بگیرم، اما من شاد نیستم

8. In essay after essay, waving aside evil as "merely privative, " Emerson justifies optimism and declares a holiday for the hard-pressed American soul.
[ترجمه ترگمان]امرسون می گوید: \"در مقاله پس از انشا، شرارت را به عنوان\" صرفا privative \" به کناری می اندازد و امرسون خوش بینی را توجیه می کند و یک تعطیلات برای روح سخت آمریکایی را اعلام می کند
[ترجمه گوگل]در مقاله ای که پس از مقاله منتشر شد، عصبانیت به عنوان 'فقط خصوصی'، به عنوان 'تنها' خصوصی، عدالت را توجیه می کند و تعطیلات را برای روح فشرده آمریکایی اعلام می کند

9. Right other those who attend, manage battle of 3 years of the following set term of imprisonments, arrest, control right of privative perhaps politics.
[ترجمه ترگمان]افراد دیگری که در آن شرکت می کنند، سه سال پس از عبارت به زندان کردن، بازداشت، کنترل، حق کنترل، و شاید سیاست را مدیریت می کنند
[ترجمه گوگل]راست دیگر کسانی که در این مراسم شرکت می کنند، نبرد 3 ساله دوره ترتیب زندانیان را به عهده می گیرند، دستگیری، کنترل حق حاکمیت خصوصی ممکن است

پیشنهاد کاربران

خصوصی


کلمات دیگر: